سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان خردمند در پس دل اوست ، و دل نادان پس زبان او . [ و این از معنیهاى شگفت و شریف است و مقصود امام ( ع ) این است که : خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأى زند ، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‏اى که بدان دهان گشاید ، بر اندیشیدن و رأى درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد . پس چنان است که گویى زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او . ] [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 96 آذر 20 , ساعت 2:42 عصر

نقدی بر ادعای جدید در عالم مذاکره؛ 

آقای روحانی! آیا شما تفسیر آیات قرآن را اینگونه می‌فهمید؟

با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور می‌توان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکایی‌ها بارها برجام را نقض کرده‌اند و دیگر بهانه‌ای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.

صراط:با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور می‌توان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکایی‌ها بارها برجام را نقض کرده‌اند و دیگر بهانه‌ای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.

به گزارش مشرق، حسن روحانی روز شنبه در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها و مراکز پژوهشی و فناوری در دانشگاه تهران تاکید کرد: امروز ما حقوق هسته ای را تثبیت کردیم، حق مسلم که مردم می گفتند ما در سازمان ملل و دنیای دیپلماسی اثبات کردیم که حق مسلم ماست ما حق مسلم را از کف خیابان به نیویورک و وین بردیم این قابل بازگشت نیست، چرا عده ای نادرست با مردم صحبت می کنند؟ اگر امروز امریکا تخلفی کند، همه دنیا آمریکا را محکوم می کنند، ایران را محکوم نمی کنند آنوقت می گویند چرا به آمریکا اعتماد کردید و قرارداد بستید.

وی گفت: خداوند در قرآن به پیامبراکرم (ص) فرمودند که «الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مره و هم لا یتقون». می گوید تو معاهدات زیادی با کفار بستی و هر دفعه آنان نقض کردند.

وی ادامه داد: حال ما باید به پیامبر (ص) ایراد بگیریم معاهده اول را بستید نقض کردند، دوم را بستید نقض کردند و سوم را بستید باز هم نقض کردند آیا پیامبر ضرر کرد؟

سیاق آیاتی که روحانی تلاوت کرد، چه می‌گوید؟

نکته مهمی که در تفسیر قرآن وجود دارد این است که برخی از آیات قرآن به صورت یک موضوع واحد هستند و با آیات قبل و بعد از خود ارتباط دارند که در اصطلاح‌ علوم قرآنی به آنها «سیاق» گفته می‌شود. در این‌گونه آیات، بایستی برای مشخص شدن مفهوم یک آیه به آیات قبل و بعد نیز رجوع کرد. علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، آیات 55 تا 66 سوره انفال را در یک سیاق معنایی واحد مطرح می‌کنند و سپس به تفسیر این آیات می‌پردازند.

جالب اینجاست که آیه‌ای که رئیس جمهور تلاوت کردند، دومین آیه از این مجموعه آیات و آیه 56 سوره انفال است و برای روشن شدن معنای آیه، بایستی به آیات دیگر نیز مراجعه کرد.

تفسیر این آیات از نظر علامه طباطبایی چیست؟

علامه طباطبایی درباره مجموعه این آیات می‌فرمایند: احکام و دستوراتی است در باره جنگ و صلح و معاهدات جنگی و نقض آن و غیره، و صدر آیه‏‌ها قابل انطباق بر طوایف یهودی است که در مدینه و اطراف آن می‏زیسته‏اند، چون‏ رسول خدا (ص) بعد از هجرتش به مدینه با این طوایف معاهده بست بر اینکه آنان در مقام اخلال کاری و مکرش برنیامده، و کسی را علیه او کمک نکنند، و در عوض بر دین خود باقی بوده و جانشان از ناحیه آن حضرت در امان باشد. یهودیان این پیمان را شکستند، آنهم نه یک بار و دو بار، تا آنکه خداوند دستور جنگ با آنان را داد.

علامه طباطبایی درباره آیه اول این مجموعه آیات می‌فرماید: "إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ" سیاق این کلام در مقام بیان این است که این گروه (یهودیان) از تمامی موجودات زنده بدترند، و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

علامه در ادامه می‌فرمایند: منظور از " کُلِّ مَرَّةٍ" آن چند دفعه‏‌ای است که رسول خدا (ص) با ایشان معاهده بست، یعنی: یهودیان عهد خود را می‏شکنند در هر دفعه که تو با ایشان عهد ببندی، و از خدا در شکستن عهد پروا ندارند، و یا از شما پروا نداشته و از شکستن عهد شما نمی‏ترسند، و این خود دلیل بر این است که شکستن عهد از جانب یهودیان چند دفعه تکرار شده است.

بعد از آیه‌ای که رئیس جمهور قرائت کرد که مربوط به نقض عهد یهودیان است، آیه‌ای وجود دارد که به پیامبر دستور می‌دهد که با عهدشکنان بجنگد و بر آنها سخت بگیرد. در این آیه آمده است: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ

ترجمه: پس هر گاه در جنگ بر ایشان دست یافتی (چنان بر ایشان بتاز که) به وسیله آنان تار و مار شود هر که پشت سر ایشان است، بلکه متذکر شوند.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته‌اند: پس آیه شریفه هم به این معنا اشاره دارد که باید با آنان قتال کرد و بعد از غلبه بر ایشان تشدید و سخت‏گیری کرد و متفرقشان ساخت.

آیه 58 سوره انفال نیز مرتبط با مباحثی است که رئیس جمهور مطرح کرده‌اند. در این آیه آمده است: وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ

ترجمه: و اگر بیم داشتی از قومی (مبادا) خیانتی را (مرتکب شوند) پس بیفکن بسویشان (عهدشان را) بطور مساوی که خدا دوست نمی‏دارد خیانت‏کاران را.

حضرت علامه ذیل این آیه آورده‌اند: معنای آیه این است که: اگر از قومی که میان تو و ایشان عهدی استوار گشته ترسیدی که در عهدت خیانت کرده و آن را بشکنند، و ترست از این جهت بود که دیدی آثار آن در حال ظهور است تو نیز عهد ایشان را نزد ایشان بینداز و آن را لغو کن، و لغویت آن را به ایشان اعلام هم‏ بکن تا شما و ایشان در شکستن عهد برابر هم شوید، و یا تا اینکه تو در عدالت مستوی و استوار شوی، چون این خود از عدالت است که تو با ایشان معامله به مثل کنی، چون اگر بدون اعلام قبلی با ایشان به جنگ درآیی خواهند گفت که خیانت کرده، و خدا خیانت‏کاران را دوست نمی‏دارد.

و خلاصه، این دو آیه دو دستور الهی است در قتال با کسانی که عهد ندارند، و عهد را می‏شکنند، و یا ترس این هست که بشکنند. پس اگر دارندگان عهد از کفار بر عهد خود پایدار نباشند و آن را در هر بار بشکنند بر ولی امر است که با ایشان مقاتله نموده و بر آنان سخت‏گیری کند، و اگر ترس این باشد که بشکنند و اطمینانی به عهد آنان نداشته باشد باید او نیز لغویت عهد را اعلام نموده و آن گاه به قتال با آنان بپردازد، و قبل از اعلام لغویت آن مبادرت به قتال نکند چه این خود یک نحوه خیانت است. و اما اگر عهد بستند و آن را نشکسته و ترس این هم که خیانت کنند در بین نباشد البته واجب است عهدشان را محفوظ داشته و احترام کنند، که خدای تعالی فرموده:" فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی‏ مُدَّتِهِمْ" «1» و نیز می‏فرماید:" أَوْفُوا بِالْعُقُودِ"

داستان یهودیان مدینه چه بود؟

علامه طباطبایی ذیل این آیات روایتی را درباره کسانی که نسبت به پیامبر نقض عهد کردند، مطرح می‌کند و ذیل روایت توضیحاتی درباره نقض عهدهای متعدد یهودیان ذکر می‌کنند که در ادامه بخشی از آن را می‌آوریم. علامه می‌فرمایند:

در تفسیر بیضاوی در ذیل آیه" الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ" گفته است: منظور یهودیان بنی قریظه است که رسول خدا (ص) با ایشان معاهده بست به اینکه دشمنانش را کمک نکنند، و آنان این معاهده را نقض کرده و مشرکین را با دادن اسلحه کمک کردند، و وقتی به ایشان اعتراض شد گفتند: ما این معاهده را فراموش کرده بودیم. و آن گاه چیزی نگذشت که باز در جنگ خندق مشرکین را یاری کردند و کعب بن اشرف از میان بنی قریظه به مکه رفت و با مشرکین معاهده بست.

سپس علامه در توضیح این روایت می‌فرمایند: این روایت از ابن عباس و مجاهد نقل شده و از سعید بن جبیر نیز روایت شده که گفته است: این آیه در باره شش طائفه از یهود نازل شده که یکی از آنان طایفه ابن تابوت است ...

بعد از آنکه رسول خدا (ص) به مدینه تشریف آورد و همین یهودیان را به اسلام دعوت کرد از پذیرفتن دعوتش سرباز زدند، ناگزیر رسول خدا (ص) با ایشان که سه طایفه بودند بنام" بنی قینقاع"،" بنی النضیر" و" بنی قریظه" و در اطراف مدینه سکونت داشتند معاهده کرد و لیکن هر سه طایفه عهد خود را شکستند.

یهودیان بنی‌قینقاع و کوچ اجباری به شام

اما بنی قینقاع- این طایفه در جنگ بدر عهد خود را نقض کردند، و رسول خدا (ص) در نیمه شوال سال دوم هجرت بعد از بیست و چند روز از واقعه بدر بسوی آنان لشکر کشید و ایشان به قلعه‏‌های خود پناهنده شدند، و هم چنان تا پانزده روز در محاصره بودند تا آنکه ناچار شدند به حکم آن حضرت تن در دهند، و او هر حکمی در باره جان و مال و زن و فرزند ایشان کرد بپذیرند. رسول خدا (ص) هم دستور داد تا همه را کت‏‌بسته حاضر کنند، و لیکن عبد اللَّه بن ابی بن سلول که هم سوگند آنان بود وساطت کرد، و در وساطتش اصرار ورزید و در نتیجه رسول خدا (ص) دستور داد تا مدینه و اطراف آن را تخلیه کنند، بنی قینقاع به حکم آن حضرت بیرون شده و با زن و فرزندان خود به سرزمین" اذرعات" شام کوچ کردند، و رسول خدا (ص) اموالشان را به عنوان غنیمت جنگی گرفت. و نفراتشان که همگی از شجاع‏ترین دلاوران یهود بودند به ششصد نفر می‏رسید.

یهودیان بنی‌النضیر و توطئه ترور پیامبر

و اما بنی النضیر- این طایفه نیز با آن حضرت خدعه کردند و آن جناب بعد از چند ماه که از جنگ بدر گذشت با عده‏ای از یارانش به میان آنان رفت، و فرمود: باید او را در گرفتن خون بهای یک و یا دو نفر از کلابی‏ها که بدست عمرو بن امیه ضمری کشته شده بودند یاریش کنند. گفتند: یاریت می‏کنیم ای ابو القاسم اینجا باش تا حاجتت را برآریم. آن گاه با یکدیگر خلوت کرده و قرار گذاشتند که آن حضرت را به قتل برسانند، و برای این کار عمرو بن حجاش را انتخاب کردند، که او یک سنگ آسیاب برداشته و آن را از بلندی به سر آن حضرت بیندازد و او را خرد کند. سلام بن مشکم ایشان را ترساند و گفت: چنین کاری نکنید که به خدا سوگند او از آنچه تصمیم بگیرید آگاه است، علاوه بر اینکه این کار، شکستن عهدی است که میان ما و او استوار شده.

در این میان از آسمان وحی رسید و رسول خدا (ص) از آنچه بنی النضیر تصمیم گرفته بودند خبردار شده از آنجا برخاسته به سرعت به طرف مدینه رفت، اصحابش از دنبال به او رسیده و از سبب برخاستن و رهسپار شدنش بسوی مدینه پرسیدند، و آن حضرت جریان تصمیم بنی النضیر را برایشان گفت. آن گاه از مدینه برای آنها پیغام فرستاد که باید تا چند روز دیگر از سرزمین مدینه کوچ کنید و در آنجا سکونت نکنید، و من این چند روزه را به شما مهلت دادم اگر بعد از این چند روز کسی از شما را در آنجا ببینم گردنش را می‏زنم. بنی النضیر بعد از این پیغام آماده خروج می‏شدند که منافق معروف عبد اللَّه بن ابی برای آنان پیغام فرستاد که از خانه و زندگی خود کوچ نکنید که من خود دو هزار نفر شمشیرزن دارم همگی را به قلعه‌‏های شما می‏فرستم و تا پای جان از شما دفاع می‏کنند. علاوه بر این، بنی قریظه و هم سوگندتان از بنی غطفان نیز شما را یاری می‏کنند، و با این وعده‏‌ها آنان را راضی کرد.

لذا رئیس آنها حی بن اخطب کسی نزد رسول خدا (ص) فرستاد و گفت: ما از دیار خود کوچ نمی‏کنیم تو نیز هر چه از دستت می‏آید بکن. رسول خدا (ص) تکبیر گفت و اصحابش همه تکبیر گفتند. آن گاه علی (ع) را مامور کرد تا پرچم برافراشته و با اصحاب خیمه بیرون زده بنی النضیر را محاصره کنند، علی (ع) قلعه‏‌های بنی النضیر را محاصره کرد، و عبد اللَّه بن ابی آنها را کمک نکرد، و همچنین بنی قریظه و هم سوگندانشان از غطفان بیاری ایشان نیامدند.

رسول خدا (ص) دستور داده بود نخلستان بنی النضیر را قطع نموده و آتش بزنند، و این مطلب بنی النضیر را سخت مضطرب کرد ناچار پیغام دادند که نخلستان را قطع مکن و اگر آن را حق خودت می‏دانی ضبط کن و ملک خودت قرار ده و اگر آن را ملک ما می‏دانی برای ما بگذار. سپس بعد از چند روز اضافه کردند: ای محمد (ص) ما حاضریم از دیار خود کوچ کنیم بشرطی که تو اموال ما را بما بدهی. حضرت فرمود: نه، بلکه بیرون بروید و هر یک بقدر یک بار شتر از اموال خود ببرید. بنی النضیر قبول نکردند، و چند روز دیگر ماندند تا سرانجام راضی شده و همان پیشنهاد آن حضرت را درخواست نمودند. حضرت‏ فرمود: نه، دیگر حق ندارید چیزی با خود بردارید و اگر ما با یکی از شما چیزی ببینیم او را خواهیم کشت، لذا بناچار بیرون رفته عده‌‏ای از ایشان به فدک و وادی القری رفتند و عده‏ای دیگر به سرزمین شام کوچ کردند، و اموالشان ملک خدا و رسول خدا (ص) شد و چیزی از آن نصیب لشکر اسلام نشد. و این داستان در سوره حشر آمده. از جمله کیدهایی که بنی النضیر علیه رسول خدا (ص) کردند این بود که احزابی از قریش و غطفان و سایر قبایل را علیه رسول خدا (ص) برانگیختند.

یهودیان بنی‌قریظه و کشته شدن تمامی مردان آنها

و اما بنی قریظه- این قبیله در آغاز با اسلام در صلح و صفا بودند تا آنکه جنگ خندق روی داد، و حی بن اخطب سوار شده به مکه رفت و قریش را علیه رسول خدا (ص) تحریک کرد و طوائف عرب را برانگیخت، از آن جمله به میان بنی قریظه رفت، و مرتب افراد را وسوسه و تحریک کرده پافشاری می‏نمود، و با رئیسشان کعب بن اسد در این باره صحبت کرد تا سرانجام آنها را راضی کرد که نقض عهد کرده و با پیغمبر بجنگند بشرطی که او نیز به یاریشان آمده و به قلعه‏‌شان درآید و با ایشان کشته شود. حی بن اخطب قبول کرد و به قلعه درآمد، بنی قریظه عهد خود را شکسته و با کمک احزابی که مدینه را محاصره کرده بودند براه افتادند، و شروع کردند به دشنام دادن رسول خدا (ص) و شکاف دیگری ایجاد کردن.

از آن سو بعد از آنکه رسول خدا (ص) از جنگ احزاب فارغ شد جبرئیل با وحی‌ای از خدا نازل شد که در آن پیامبر مامور شده بود که بر بنی قریظه لشکر بکشد. رسول خدا (ص) لشکری ترتیب داد. و پرچم لشکر به علی (ع) سپرد، و تا قلعه‏‌های بنی قریظه براند و آنها را بیست و پنج روز محاصره کرد وقتی کار محاصره بر آنان سخت شد رئیسشان کعب بن اسد پیشنهاد کرد که یکی از سه کار را بکنند: یا اسلام آورده و دین محمد (ص) را بپذیریم، یا فرزندان خود را به دست خود کشته و شمشیرها را برداشته و از جان خود دست شسته و از قلعه‏‌ها بیرون شویم و با لشکر اسلام مصاف شویم تا یا بر او دست یافته و یا تا آخرین نفر کشته شویم، و یا اینکه در روز شنبه که ایشان یعنی مسلمین از جنگ نکردن ما خاطر جمعند بر آنان حمله بریم.

و لیکن بنی قریظه حاضر نشدند هیچیک از این سه پیشنهاد را قبول کنند، بلکه به رسول خدا (ص) پیغام فرستادند که ابا لبابة بن عبد المنذر را به سوی ما بفرست تا با او در کار خود مشورت کنیم، و این ابا لبابه همواره خیرخواه بنی قریظه بود، چون همسر و فرزند و اموالش در میان آنان بودند.

رسول خدا (ص) ابا لبابه را به میان آنان فرستاد وقتی او را دیدند شروع کردند به گریه و گفتند: چه صلاح میدانی آیا ما به حکم محمد تن در دهیم.

ابا لبابه به زبان گفت: آری، و لیکن با دست اشاره به گلویش کرد و فهماند که اگر بحکم او تن در دهید تمام افراد شما را خواهد کشت. ابو لبابه خودش بعدها گفته بود که به خدا سوگند قدم از قدم برنداشتم مگر آنکه فهمیدم به خدا و رسولش خیانت کرده‏‌ام. خدای تعالی داستان او را به وسیله وحی به پیغمبرش خبر داد.

ابو لبابه از این کار پشیمان شد و یکسره به مسجد رفته خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و سوگند یاد کرد که خود را رها نکند تا آنکه رسول خدا (ص) او را باز کند و یا آنکه همانجا بمیرد. داستان توبه او را به رسول خدا (ص) رساندند، حضرت فرمود: او را رها کنید تا خدا توبه‏‌اش را بپذیرد، و پس از مدتی خداوند توبه‏‌اش را پذیرفت و آیه‏ای در قبول توبه‏‌اش نازل کرد و رسول خدا (ص) او را با دست خود از ستون مسجد باز کرد.

سپس بنی قریظه به حکم رسول خدا (ص) تن در دادند، و چون با قبیله اوس رابطه دوستی داشتند اوسیان در باره ایشان نزد رسول خدا (ص) شفاعت کردند و کارشان به اینجا کشید که سعد بن معاذ اوسی در امرشان بهر چه خواست حکم کند، هم ایشان بدین معنا راضی شدند و هم رسول خدا (ص)، لذا رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را با اینکه مجروح بود حاضر کرد.

وقتی سعد بن معاذ در باره ایشان صحبت کرد حضرت فرمود: برای سعد موقعیتی پیش آمده که در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده‏ای نترسد. سعد حکم کرد به اینکه مردان بنی قریظه کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گشته و اموالشان مصادره شود. رسول خدا (ص) حکم سعد را در باره آنان اجراء کرد و تا آخرین نفرشان را که ششصد و یا هفتصد نفر و به قول بعضی بیشتر بودند گردن زد و جز عده کمی از ایشان که قبلا ایمان آورده بودند کسی نجات نیافت. تنها عمر بن سعدی جان به سلامت برد آنهم در قضیه شکستن عهد داخل نبود و وقتی اوضاع را دگرگون یافت پا بفرار گذاشت، و از زنان جز یک زن که سنگ آسیاب را بر سر خلاد بن سوید بن صامت کوفته و او را کشته بود و در نتیجه خودش هم اعدام شد بقیه اسیر شدند.

نکات پایانی

سه نکته مهم ذیل این آیات می‌توان مطرح کرد:

اول: با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور می‌توان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکایی‌ها بارها برجام را نقض کرده‌اند و دیگر بهانه‌ای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.

دوم: در آیه 58 سوره انفال آمده است: "و اگر بیم داشتی از قومی (مبادا) خیانتی را (مرتکب شوند) پس بیفکن بسویشان (عهدشان را) بطور مساوی که خدا دوست نمی‏دارد خیانت‏کاران را."

این آیه بدین معناست که حتی اگر احتمال خیانت از سوی دشمنان بدهیم بایستی عهدمان را با آنان نقض کنیم و سپس به جنگ با آنان بپردازیم، البته همان‌گونه که علامه طباطبایی فرموده‌اند، بایستی این نقض عهد را به آنان اطلاع داد، اما رئیس جمهور و دیگر مسئولین بارها به خیانکاری و نقض عهد طرف مقابل اشاره کرده‌اند، اما هنوز به دنبال توجیه این نقض عهدها هستند.

سوم: درست که پیامبر بارها با نقض عهد یهودیان با عطوفت و رحمت برخورد کردند، اما هنگامی که پای برخورد و مبارزه پیش آمد، به شدت با آنان برخورد کردند و بسیاری از آنان را به قتل رسانده، تبعید کرده و ... اما به نظر می‌رسد اگر آمریکایی‌ها بارها به نقض برجام بپردازند، بازهم دولت هیچ برخوردی با آنان نخواهد کرد.

 


دوشنبه 96 آذر 20 , ساعت 2:38 عصر

ولایت محوری

مقدمه 

ولایت» مهم ترین اصل دراسلام و نگهبان توحید، نبوت، عدالت ومعاد است. ولایت ازآن جهت مهم است که حفظ اصول دین اسلام در سایه ولایت وامامت امکان پذیر است. ولایت و امامت، نگهبان دین است که از کج روی ها، انحرافات واز گرایش مردم به خرافات  جلوگیری می کند.

درجلد دوم «کافی» از میان ابواب کتاب « الایمان والکفر» در«باب دعائم الاسلام» احادیث متعددی درباره ولایت نقل شده است. امام باقرعلیه السلام می‏فرماید : « اسلام بر پنج چیز بنیان نهاده شد، برنماز، زکات، روزه، حج و ولایت و بر هیچیک از اینها چون ولایت توصیه نشده است، اما مردم چهار چیز را گرفتند و ولایت را رها ساختند .»

زراره از امام باقرعلیه السلام نقل می‏کند که فرمود : « اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت ». آنگاه زراره می‏پرسد : کدامیک از اینها برتر است؟ امام پاسخ می‏دهد : ولایت افضل است؛ چراکه ولایت کلید آنها است و والی دلیل و راهنما و مبین و مفسر آنها . « لأنّها مفتاحُهُنَّ و الوالی هو الدلیلُ علیهِنَّ »

«ولایت و ولایت­مداری» در شیعه از جایگاه والایی برخوردار است؛ زیرا مکتب اهل­بیت(ع) نمایانگر اسلام ناب محمدی(ص) و تنها نماینده واقعی آن است و هر کس که به وادی ولایت نزدیک­تر و در ولایت­مداری استوارتر است، از این چشمه­های معنوی بهره بیشتری خواهد برد.

قرآن کریم در عین اینکه ولایت را تماماً از آن خدا و منحصر در او می­داند (أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ - شوری:9)، آن را برای پیامبراکرم(ص) و ائمه هدی(س) نیز اثبات کرده است (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ- مائده:55) و در همین راستا، اطاعت از اولی الامر را همانند اطاعت از خداوند متعال واجب کرده (نساء:59) و محبت­ورزی به اهل بیت را پاداش رسالت می­داند (ِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى - شوری:23).

مفهوم ولایت‌محوری

محور یعنی آن قطب و نقطه مرکزی که همه حرکت‌ها، اقدامات، موضع‌گیریها و تلاش‌ها بر حول آن سامان یافته و از آن الهام گرفته باشند. بنابراین ولایت محوری یعنی در حوزه فردی، اجتماعی و سازمانی، ولایت قطب و محور همه اندیشه‌ها، رفتار، موضع‌گیریها و حرکت‌ها باشد و تمام نهادها و سازمان‌های مردمی و حکومتی، مدیران و افراد خود را با ولی امر هماهنگ و همراه سازند. ولایت‌محوری حاصل نمی‌شود مگر آنکه مؤمنین و نهادها در همه ابعاد نسبت به جانشین خدا و تجلی‌بخش حاکمیّت الهی، تعبد خردمندانه و تبعیّت کامل داشته باشند و به حکم همان عقلی که آنها را در برابر خدا تسلیم و متعبد کرده، در مواضع فکری و اقدامات عملی تابع بی‌چون و چرای ولی امر باشند.

ولایت معیار سنجش و قبولی اعمال

ولایـت مـعـصـومـیـن (ع ) از اصـول کلی و اساسی اعتقادی و از ضروریات باورهای دینی و شـرط اصـلی تـحـقـق ایـمـان و صـحـت اعـمـال مـؤ مـنـیـن اسـت . در مـیـزان مـحـاسبات الهی هم اعمال را با ترازوی ولایت ائمه (علیهم السلام ) می سنجند و با معیار ولایت محک می زنند. امام باقر علیه السلام می فرماید:

لَوْ اَنَّ رَجُلاً قام لَیْلَهُ وَ ص امَ نَه ارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمیعِ م الِهِ وَ حَجَّ جَمیعَ دَهرهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وِلا یَةَ وَلیِّ اللّه فَیُو الِیَهُ وَ یَکُونَ جمیع اعمال بدلالته ، م ا کَانَ لَهُ عَلَی اللّ ه حَقُّ فی ثَو ابِهِ وَ لا ک انَ مِنْ اَهْلِ الاِْیم انِ.

اگـر مـردی شـبها به عبادت ایستد و روزها روزه گیرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام روزگـار را حـج کـنـد و ولایـت ولی خـدا را نـشـنـاسـد تا موالات او کند و تمام اعمالش به راهـنـمـایـی او بـاشـد خـداونـد تـعـالی بـرای او ثـوابـی در نـظـر نـمـی گـیـرد و از اهل ایمان نمی باشد.

امـام خمینی در چند بخش از شرح چهل حدیث به این مطلب اشاره دارند که قلب های خالی از اعـتـقـاد و ایمان به ولایت و اعمالی که بدون تطبیق با شریعت و ولایت انجام شده در قیامت هـیـچ بـهـره نـخـواهـد داشـت زیرا بر طبق احادیث ، اعتقاد به ولایت کلی پیامبر و امام معصوم (عـلیـهـم السـلام ) هـمـان صـراط مـسـتـقـیـم اسـت و در قـیامت حضرت علی (ع ) صراط است و شیعیانی که عملاً به ولایتش تمسک جسته اند به سلامت می گذرند.

در فـرهـنگ قرآنی و آموزه های دینی ولایت و حاکمیت با تمام گـسـتـره مفهومی آن ذاتاً متعلق به خداوند متعال است که در حقیقتِ وجود پیامبر(ص ) و ائمه معصومین علیهم السلام تجلی یافته است . ولایت در عالم مُلک و نشئه ظاهری خلقت در حکومت و فـرمـانروایی انبیاء، پیامبر(ص ) و امامان (علیهم السلام ) نمود می یابد. در عصر غیبتِ معصوم ، ولی فقیه سکان هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به دست می گیرد. از این رو امام مـعـتـقـد اسـت ولایـت بـه مـعـنـی حـکـومـت ، شـعـبـه ای از ولایـت مـطـلقـه رسـول اکـرم (ص ) اسـت کـه با تمام اختیارات آن برعهده ولی فقیه قرار می گیرد، پس ولایت فقیه استمرار ولایت رسول الله (ص ) و ولایتش شرعی و الهی است و مشروعیت نظام اسـلامـی رهـیـن فـرمـانـروایـی ولایـت فـقـیـه اسـت و فـرامـیـن و عزل و نصب هایش برای پیروان او و مسلمانان جامعه اسلامی لازم الاتباع است .

  الزامات نظری ولایت‌محوری :

1 . شناخت شئون  ولایت

معرفت  وایمان به شئون ولایت  : معرفت نسبت به شأن مرجعیّت و کارشناسی در احکام و شریعت(تعلیم و تبیین وحی الهی)- زعامت و رهبری-   قضاوت و فصل الخطاب بودن ولایت

2 . معرفت و شناخت ولی

پیامبر اکرم(ص) :مَنْ مََات وَ هُوَ لا یَعْرِفَ اِمََامَهُ ماََتَ میِِتَهَْْ الجََاهِلیَّه.هر کس بمیرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلیت مرده است . (بحارالانوار، ج 23، ص 77)

       و امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:        اَلاِمََامُ عَلَمٌ بین الله عَزّوجَلّ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ کاََنَ مُؤمناً وَ مَنْ اَنْکَرهُ کََان کََافراً.

امام واسطه بین خدا و خلق است ، هر که او را بشناسد مومن است و هر که منکرش باشد کافر است . (همان، ص 88)

3 . اسوه دانستن ولی -  سرمشق دانستن ولی در زندگی فردی و اجتماعی و در همه ابعاد و زمینه ها


دوشنبه 96 آذر 20 , ساعت 2:37 عصر

الزامات عملی ولایت‌محوری : 

1 . بیعت و اعلان وفاداری

2. محبت و مودت به ولی امر

3 . اطاعت عملی از ولی

4. خیرخواهی و نصرت

5 . حمایت و دفاع از ولایت فقیه

آثار و نتایج ولایت محوری:

1- بهره مندی از دین حقیقی خدا

2- مصونیت از تحریف دین

3- پاسداری از اسلام و انقلاب

4- بصیرت دینی و سیاسی

5- تحقق حزب الهی و پیروزی بر دشمنان

6- دستیابی به وحدت حقیقی

7- بندگی و اطاعت از خدا

8- حرکت به سوی نور

9- قبولی اعمال

پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: وَالَّذِی بَعَثَنی بِالحَقِّ نَبیَّاً لَو اَنَّ رَجُلاً لَفَی اللهَ بِعَمَلِ سَبعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ لَم یَأتِ بِوِلایَهِْْ وَلِیِّ الاَمرِ مِن اَهلِ البَیتِ ما قُبِلَ اللهُ مِنهُ صَرفاً وَ لا عَدلاً. (میزان الحکمه، ج 1، ص 162)

 

شاخص‏های ولایتمداری

الف. اخلاقی - پـیـروی از ولایـت مـعـصـومـان در حـوزه اخـلاق فـردی و اجـتـمـاعـی

پـارسـاتـریـن و مـتـقی ترین افراد جامعه اسلامی نزدیک ترین انسان ها به ولایت هستند. زیـرا اراده الهـی را بـر خواسته های نفسانی برگزیده اند و کارکردهای اخلاقی خود را برمبنای آموزه های ولایت تنظیم کرده اند.

ب. سیاسی ـ اجتماعی و مدیریتی- احـیـای ارزش هـای اسـلامـی و تـحـمـل تمام سختی ها و فشارهای روانی ، سـیـاسـی و اقـتـصـادی دشـمـن و تمسک به ولایت در حوزه اجرایی و مـدیـریـتـی برای تحقق عدالت اسلامی و رعایت ارزش های اسلامی

ب1. اطاعت از روی اعتقاد و اخلاص ولایتمداری

فَلاَ وَرَبِّکَ لاَیُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَیَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً. (نساء: 65) به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‏آورند مگر آنکه تو را درباره آنچه میانشان مایه اختلاف است داور قرار دهند، آنگاه از حکمی که کرده‏ای در دل‏هایشان (اندکی) احساس ناراحتی نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ. (حجّ:11)

و از مردم کسی است که خدا را شعاری عبادت می­کند؛ پس اگر نعمتی به او برسد به آن عبادت آرام گیرد و اگر بلایی به او برسد به روی خود برگردد.

 امیرمؤمنان علیه‏السلام نیز ولایتمداری راستین را این‏گونه بیان می‏کند: به اهل‏بیت پیامبرتان نگاه کنید و بدان سو که می‏روند بروید و پی آنان را بگیرید و هرگز شما را از هدایت بیرون نبرده و به پستی و گمراهی باز نخواهند آورد. اگر ایستادند بایستید و اگر برخاستند (و قیام کردند) شما نیز برخیزید؛ بر آنان پیشی نگیرید که گمراه می‏شوید و از آنان بازپس نمانید که هلاک می‏شوید.

ب2. همراهی کامل و در همه موارد

ولایتمداری راستین آن است که انسان ولایتمدار در برابر فرامین و انتظارات به حق ولی امر مسلمین، گزینشی عمل نکند و همراهی کامل با او در عمل داشته باشد ـ حتی آنجا که اجرای فرامین او با منافع فردی و یا گروهی‏اش سازگار نباشد نیز ـ با ولی مقتدایش همراه بوده و فرامین او را بر منافع شخصی یا حزبی‏اش ترجیح دهد و همه موضع‏گیری‏ها و حرکت‏های فردی و اجتماعی‏اش همسو با منویات ولایت امر و رهبر مورد قبول او و سایر مسلمانان باشد.

قرآن کریم تبعیض در ایمان و گزینشی عمل کردن را برنمی‏تابد و این‏گونه رفتار را مورد تأیید قرار نمی‏دهد: نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن‏یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً.(نساء:150) به برخی ایمان می‏آوریم و بعضی را انکار می‏کنیم و می‏خواهند میان این دو، راهی برای خود برگزینند (و سخت در اشتباهند).

مأمون رقّی می‏گوید من در محضر مولایم امام صادق علیه‏السلام نشسته بودم. سهل‏بن حسن خراسانی بر امام وارد شد و سلام کرد، آنگاه نشست و به امام علیه‏السلام گفت: یابن رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ! شما اهل رأفت و رحمت و خاندان امامت و ولایتید، چه شده است که از حق خود رویگردان شده و در خانه نشسته‏اید؟ شما در خراسان صدهزار شیعه دارید که ـ اگر قیام کنید ـ در برابر شما و برای دفاع از شما شمشیر خواهند زد. امام به مرد خراسانی فرمود: برخیز و در میان آتش در تنور بنشین؛ مرد خراسانی گفت: ای مولایم یابن رسول‏اللّه‏! مرا با آتش عذاب مکن و از من درگذر، خدا از تو درگذرد. امام علیه‏السلام فرمود: مگر تو را به کشته شدن واداشتم؟! در این هنگام، «هارون مکی» بر امام علیه‏السلام وارد شد و نعلین بر دستش بود و گفت: السلام علیک یابن رسول‏اللّه‏! امام علیه‏السلام به او فرمود: نعلینت را زمین بگذار و درون تنور آتش برو، او نیز بی‏درنگ نعلینش را زمین گذارد و به درون آتش تنور رفت و در وسط آن نشست؛ و امام علیه‏السلام در این هنگام به مرد خراسانی روی آورد و فرمود: در خراسان چند نفر مانند ایشان را می‏یابی؟ گفت: به خدا سوگند، حتی یک نفر مانند او را نمی‏یابم، نه به خدا سوگند، یک نفر مانند او را نمی‏یابم! آنگاه امام صادق علیه‏السلام فرمود: ما در زمانی قیام نمی‏کنیم که حتی پنج نفر یار وفادار برای خود نمی‏یابیم؛ و ما خودمان می‏دانیم که کی وقت قیام است.

 ب3. پرهیز از توجیه‏گری

امام صادق علیه‏السلام در روایتی، شیعیانی را که اهل توجیه و تفسیر به رأی بودند و سخنان آن حضرت را به سود خود و گروه و دسته خود توجیه و تفسیر می‏کردند و آن را از محتوای اصلی و مورد نظر امام علیه‏السلام منحرف می‏ساختند، مورد نکوهش شدید قرار می‏دهد و می‏فرماید: گروهی می‏پندارند که من امام آنها هستم، سوگند به خدا! من امام آنها نیستم؛ خدایشان لعنت کند، هر چه را من پنهان می‏کنم آنان افشا می‏کنند (و از آن به سود خود استفاده می‏کنند). من هر سخنی که می‏گویم، آنها (سخنانم را توجیه کرده و تفسیر به رأی می‏کنند و) می‏گویند مقصود امام چنین و چنان است. (وَاللّه‏ُ ما اَنَا لَهُمْ بِاِمامٍ... اِنَّما اَنَا اِمامُ مَنْ اَطاعَنی) سوگند به خدا، من امام آنان نیستم... من فقط امام کسانی هستم که (بدون چون و چرا و هرگونه توجیه‏کاری،) از من پیروی کنند.

 امام صادق علیه‏السلام به آیه «اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه‏َ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّه‏ُ»استشهاد کرد. در این آیه، خداوند به تلازم میان محبت و ولایت اشاره کرده است؛ به این صورت که از یک سو دوستی راستین خداوند را مستلزم اطاعت و ولایت پیامبرش اعلام داشته و از آن سوی، ولایت و اطاعت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را موجب «محبوب خدا شدن»، دانسته است.

پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: خداوند، ولایت و محبت ائمه از اهل‏بیتم را روزی هر کس گرداند، در حقیقت او به خیر دنیا و آخرت رسیده است. پس کسی نباید در بهشت رفتنش تردید داشته باشد. در محبّت اهل‏بیتم، بیست ویژگی و اثر نهفته است که نیمی از آن مربوط به دنیا و نیمی از آن مربوط به آخرت است. ده ویژگی مربوط به دنیا عبارتند از: زهد در دنیا، حرص و ولع در انجام عمل صالح، پارسایی در دین، عبادتِ همراه با شوق وافر، توبه پیش از مرگ، سحرخیزی و شب زنده‏داری، ناامیدی از آن چه در دست مردم است، نگهبانی از حریم دین خدا، بغض نسبت به دنیای مذموم و بخشش و سخاوت.

مهم­ترین شاخصه­های ولایت­مداری عبارتند از: بصیرت، محبتی که از بصیرت و شناخت حاصل می­شود، اطاعتی که نشانه محبت واقعی است و صبری که با بصیرت گره خورده است. آن دسته از افرادی که ادعای ولایت­پذیری، محبت­ورزی به ولایت، استقامت و پایمردی در همراهی با ولیّ­خدا و در یک کلام ولایت­مداری دارند، باید بدانند تنها زمانی حق ولایت را تمام و کمال به جای آورده، از جفای خواسته یا ناخواسته به آن نجات می­یابند که در دوستی خود صادقانه رفتار کرده، گوش به فرمان باشند. تقویت بنیه دینی، پیروی از فرامین الهی و پرهیز از گناه و دنیاطلبی تقویت­کننده درجه محبت نسبت به ولایت است.


دوشنبه 96 آذر 20 , ساعت 2:35 عصر

چهار خصوصیت “تبرّی”

 ( لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون) (مجادله/22)

هرگز مردمى را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‏اند چنین نخواهى یافت که دوستى با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسى) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتى داخل کند که نهرها زیر درختانش جارى است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب الله هستند، الا (اى اهل ایمان) بدانید که حزب الله رستگاران عالمند.

آیه فوق می تواند حاوی نکات زیر باشد:

الف) مومنی که دارای “تبرّی” است خداوند متعال در هنگامه فتنه و لغزش روزگار و در سکرات موت و جان دادن, ایمان را در قلب او ثابت و مستحکم ساخته و با دین و عقیده صحیح او را به سوی خود منتقل می سازد. ( اولئک کتب فی قلوبهم الایمان )  و این بر خلاف مومنی است که فقط در جنبه تولّی و محبت اهل بیت علیهم السلام اعتقاد داشته و در تبری و بغض ضعیف الاعتقاد و فاقد ظهور عملی می باشد. و برای پرواز به سوی قله های معرفت و کمال از یک بال بهره می گیرد. فلذا با اولین وزش تندبادِ فتنه روزگار لغزیده و در معرض سقوط ورطه های ضلالت و گمراهی قرار می گیرد . چرا که به تعبیر قران کریم ایمان در قلوب مومنین بر دو قسم: ایمان مستقر و ایمان ثابت . و یا به تعبیر دیگر ایمان ودیعه ای و عاریه ای ( فمستقر و مستودع ) (انعام/98) و ایمان زمانی در قلب مومن استقرار و ثبات پیدا می کند که هر دو بال تبری و تولی برای عروج و پرواز انسان مومن مهیا گردد .

ب) مومنی که دارای تبری است مورد تایید خداوند سبحان به واسطه روح می باشد . ( و ایّدهم بروحٍ منه ) همان گونه که امام صادق علیه السلام خطاب به هشام بن حکم فرمودند :

تا مادامی که تو با زبان خود ما را یاری دهی مورد تایید به واسطه روح القدس خواهی بود . و هشام بن حکم از کسانی بود که در برائت و تبری از دشمنان اهل بیت علیهم السلام و تبلیغ و ترویج در این راه در خدمت امام صادق علیه السلام سرآمد بود .

ج) مومنی که دارای تبری است وارد در بهشت رضوان خداوند و او را از خدایش راضی و خدایش نیز از او راضی است . ( یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ )

د) فقط آن دسته از مومنین در زمره حزب الله قرار دارند که در کنار تولی و محبت جنبه تبری و بغض در آنان نیز تقویت شده باشد. ( لا تَجِدُ قَوْماً… أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون )

 

عوامل ولایت گریزی

1-  ضعف ایمان و اعتقادات مذهبی

2-  غلبه هوای نفس

3-  دلبستگی های فامیلی،حزبی و ...

4- شرایط غبار آلود فتنه

5- افراط و تفریط

6- تأثیرپذیری از شایعات

 

ولایت مداری و بصیرت :

«بصیرت» و «بصر» از لحاظ لغوی از یک ریشه می باشند، « بصر» به معنای چشم سر(چشم ظاهری)و «بصیرت» به معنای چشم دل(چشم باطنی)است و به عبارت بهتر بصیرت یعنی روشن بینی.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «فقد البصر أهون من فقد البصیره »(چشم نداشتن آسان تر از بصیرت نداشتن است)چرا که کوری ظاهری یک نقص موقت دنیوی است ولیکن عدم بصیرت موجب انحراف از جاده حق و سقوط در عذاب ابدی است.

خداوند متعال در باره منحرفین می فرماید: « فإنها لاتعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»(چشم های ظاهری آنها کور نیست ولیکن چشم دل آنها کور می باشد)کوردل بودن یعنی حق و حقیقت را ندیدن.

 

لزوم بصیرت :

در قرآن کریم آمده است: « قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیره أنا و من اتبعنی ... »(یوسف/108)(ای پیامبر! بگو این معارف و احکام اسلام راه من است و من به سوی خدا دعوت می کنم،من و پیروانم با بصیرت در این راه قدم بر می داریم)صدر و ذیل این آیه بیان گر این نکته مهم است که اسلام راهی را به ما نشان می دهد که باید با بصیرت و روشن بینی آن را طی کنیم.

شکی نیست که اسلام دین تسلیم و اطاعت محض و بی چون و چرا از خدا و ولی خداست،اما باید دانست که تسلیم محض خدا و ولی او بودن به معنای اطاعت کورکورانه نیست.                                                   

روشن بین بودن منافاتی با پیروی از رهبر الهی ندارد بلکه اساساً بصیرت داشتن بدون پیروی از رهبر الهی ممکن نیست.شخص ولایت مدار مانند کسی است که خود چراغی در دست ندارد اما پشت سرکسی حرکت می کند که چراغ در دست اوست، بدیهی است که این چراغ هرچند در دست نفر دوم نمی باشد ولی برای او هم روشنی می بخشد،ولیکن بهره بردن از این روشنایی مادامی است که پشت سر نفر اول حرکت کند و از او جدا نشود.

ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که با وجود ولی فقیه در جامعه اسلامی چرا باز هم عموم افراد نیازمند بصیرت هستند؟

پاسخ به این سؤال این است که اولاً دشمن با مطرح کردن معصوم نبودن ولی فقیه و ایجاد شبهات دیگر و ارائه تحلیل های گوناگون و فریبنده برخی از افراد غافل را نسبت به اوامر رهبری سست و مردد می نماید.

ثانیاً گاه پیش می آید که ولی فقیه به خاطر مصالحی نمی تواند برخی مطالب را صراحتاً بیان نماید و به اشاره و کنایه و بیان شاخصه ها بسنده می کند.

معنای بصیرت در اینجا این است که انسان بصیر، همواره با آگاهی از همه مسائل روز و برخورداری از تحلیل صحیح و عمیق از آنها و پی گیری مستمر مواضع و بیانات رهبری ، خواسته های واقعی رهبری را تشخیص داده و این خواسته ها را مطابق مصالح جامعه اسلامی بیابد و با اطمینان هر چه بیشتر به راه خود ادامه دهد.

امروزه مهم ترین عاملی که نظام اسلامی را تهدید می کند همان است که رهبر معظم انقلاب از آن به جنگ نرم تعبیر فرموده اند و ایجاد فتنه یکی از اهداف جنگ نرم می باشد.از طرف دیگر بهترین و مؤثرترین عامل برای مقابله با فتنه گران چیزی جز «بصیرت» نمی باشد.

منابع و مآخذ:

هادوی تهرانی, مهدی- ولایت و دیانت

جوان آراسته، حسین - مبانی حکومت اسلامی 

مسلم شوبکلائی- شاخص های ولایتمداری

حسین شیدائیان -ولایت و ولایتمداری از دیدگاه امام و رهبر             

سایت مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه


دوشنبه 96 آذر 20 , ساعت 2:29 عصر

وظایف مهم جناح مؤمن انقلابی از نگاه"رهبر انقلابی"

گسترش فعّالیّتهای فرهنگی خودجوش

‌امّا آنچه نقطه‌ی مهم‌تر عرض من است، خطاب به جوانهایی است که در سرتاسر کشور فعّالیّتهای فرهنگی را به صورت خودجوش شروع کردند که بحمدالله خیلی هم وسیع شده است. من میخواهم بگویم آن جوانهایی که در تهران، در شهرهای گوناگون، در استانهای مختلف، در خود مشهد، در بسیاری از شهرهای دیگر کار فرهنگی میکنند، با اراده‌ی خودشان، با انگیزه‌ی خودشان ـ کارهای بسیار خوبی هم از آنها ناشی شده است که از بعضی از آنها ما بحمدالله اطّلاع پیدا کردیم ـ کار را هرچه میتوانند به‌طور جدّی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوانهای مؤمن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملّت، ایفا کرده است.                                                                                                     بیانات در حرم مطهر رضوی   01/01/1393 

نگاه نقّادانه نسبت به اوضاع کشور

اعتقاد من این است که مجموعه‌ی انقلابی کشور ـ که بحمدالله تعداد بی‌شماری از آنها در بین جوانهای ما، در بین صاحب‌نظران ما، اساتید ما، بزرگان ما، تحصیل‌کرده‌های ما حضور دارند ـ میتوانند با منطقِ محکم وارد میدان بشوند، نقّادی کنند. نقاط ضعف را و نقاط منفی را به رخ ما مسئولین بکشانند. گاهی میشود که مسئول، متوجّه نیست چه دارد میگذرد در متن جامعه، امّا آن جوان در متن جامعه است، او میفهمد؛ آن عزم ملّی و مدیریّت جهادی که عرض کردیم در زمینه‌ی فرهنگ، این است.       بیانات در حرم مطهر رضوی   01/01/1393

پرهیز از تهمت‌زنی و جنجال‌آفرینی

علاوه‌ی بر اینها، مَراجع فرهنگی. مَراجع فرهنگی یعنی چه کسانی؟ یعنی علما، اساتید، روشنفکران انقلابی، هنرمندان متعهّد، اینها نگاه نقّادانه خودشان را نسبت به اوضاع فرهنگی کشور همچنان داشته باشند و تذکّر بدهند. البتّه من در مورد تذکّرات، معتقدم باید با منطق محکم و با بیان روشن، نقطه نظرات صحیح را ارائه بدهند. با تهمت‌زنی و جنجال‌آفرینی، بنده موافق نیستم؛ با تکفیر کردن و متهم کردن این و آن، بنده موافق نیستم. (همان)

تهذیب نفس، مقابله با جنگ نرم، رویارویی با نظام سلطه، حفظ اصول و ارز‌شها در قالب تشکیلات، افزودن تلاش برای نیل به قلّه‌های پیشرفت

‌سلام مرا به فرزندان انقلابی‌ام برسانید و از تلاشهای جهادگونه‌ی آنان در ترویج و پاسداری از آرمانها‌ی امام و انقلاب تشکّر کنید و چند نکته را به آنان یادآوری کنید:
1-در کنار تحصیل علم و دانش، از فرصت جوانی برای تهذیب نفس و انس با خدا و آشنایی عمیق با معارف قرآن و اهل‌بیت (علیهم‌‌السّلام) بهره ببرید.
2-شما افسران جوان جنگ نرم هستید و عرصه‌ی جنگ نرم، بصیرتی عمّارگونه و استقامتی مالک‌اشتروار می طلبد؛ با تمام وجود، خود را برای این عرصه آماده کنید.
3-نظام سلطه را با تمام ابعاد و لایه‌هایش بشناسید و اهداف و راهبردهای واقعی آن را تحلیل کنید و برای رویارویی با آن، تمام ظرفیّتهای خودتان را به‌کار گیرید و در این مسیر به وعده‌های خداوند اطمینان داشته باشید.
4-تشکیلات میتواند معبد باشد، ولی مبادا تبدیل به معبود گردد؛ اصول و ارز‌شهای عقیدتی و معنوی خودتان را در قالب تشکیلات، حفظ و بر صمیمیّت و همدلی بین اعضا تأکید کنید.
5-افقهای روشنی در مقابل شما جوانان قرار دارد، این کشور و انقلاب با دست پرتوان شما آینده‌ای امیدبخش در پیشِ‌رو خواهد داشت؛ بر تلاشهای خود بیفزایید و برای رسیدن به قلّه‌های پیشرفت و تعالی از همدیگر سبقت بگیرید.

پیام شفاهی به تشکل‌های دانشجویی انقلابی   23/11/1392

 

منابع:

1- صحیفه ی نور ، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)

2- پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت ا... خامنه ای(مدظله العالی)

 

 


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ