بسترهای شکلگیری:
به راستی دوم خرداد معلول چه عواملی است؟ در پیدایش جریان دوم خرداد چه عواملی تأثیرگذار بودند؟ در یک نگاه اجمالی مهمترین بسترهای شکلگیری جریان دوم خرداد اشاره میگردد:
1- شکلگیری دولت سازندگی در سالهای 68 تا 76 و اجرای گفتمان توسعه اقتصادی در دولت هاشمی رفسنجانی و بیتوجهی به هنجارهای اجتماعی جامعه، منجر به ریزش رأی ایشان و شکست حزب کارگزاران در انتخابات مجلس پنجم، شکاف دولت- مردم و نیز افزایش نارضایتی تودهها گردید. «مشکلات اقتصادی آن قدر در انتخابات اثر داشت که آراء 16 میلیونی دور اول کاندیداتوری آقای هاشمی به حدود 10 میلیون رأی در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری ایشان تنزل داد. توده مردم در یک تحلیل ساده مشکلات موجود را نه متوجه شخص آقای هاشمی به کل شخصیتهای مسئول در کشور متوجه میدانستند و بر این است در شناختی مسئول عمدتاً فرقی میان آقای هاشمی به عنوان رئیسجمهور و آقای ناطق نوری به عنوان رئیس مجلس قایل نبودند. و با رأی خود میخواستند به مرحله تازهای وارد شوند."[1]
2- نقد سیاستهای انقلاب و نظام دینی در عرصه فرهنگی کشور در دولت سازندگی از سوی جریان روشنفکری در حلقه کیان، مرکز مطالعات استراتژیک، حلقه سلام، و در اولویت قرار گرفتن جنگ نرم از سوی دشمنان خارجی و عدم توجه به هشدارهای جدی شبیخون فرهنگی رهبری فرزانه انقلاب، آسیبهایی را به فرهنگ و روحیه ملی دارد ساخت.
فرآیند و تحول: گرانیگاه جریان دوم خرداد تحول و اصلاحات در کشور بود که خاتمی نماد برجسته آن به شمار میآمد. این جریان اگرچه در سوابق خود به جریان چپ مذهبی مشهور بود اما در گفتمان اصلاحات طیفهای بیشماری از سنتیها تا جریان میانه فرصتطلب و از جریان منفعل اصلاحطلب تا افراطیون رادیکال حضور داشتند که علیرغم اقبال هشت ساله افکار عمومی به آنان به دلایل گوناگون با ناکارآمدی مواجه شدند و با رخ داد سوم تیر 84، حاکمیت را به جریان اصولگرایان واگذار کردند.
جریان دوم خرداد «پس از انتخابات هفتم ریاست جمهوری، جبههای با حضور 18 گروه و حزب با عنوان شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد» را ایجاد کردند که توانستند هشت سال حضورشان را در همه قوای نظام تثبیت و توسعه دهند. این جریان که در دهه 60 در بین دو جریان اصل کشور به جریان «چپ مذهبی» مشهور بود، در شاخصههای آن دیدگاههای سیاسی ضداستکباری، ضدصهیونیستی، و در نگاههای اقتصادی به اقتصاد دولتی و در دیدگاههای فرهنگی به نگرش ارزشی حامیان ولایت فقیه، عدالتخواهی و تودهگرایی مشهور بودند، اما پس از رحلت حضرت امام خمینی (ره)، عمدتاً در تبعیت از ولایت فقیه و در عرصههای رقابتهای انتخاباتی به نوعی دگردیسی و فاصلهگیری از آرمانهای دهه آغاز انقلاب گرفتار شدند. آنها به سادگی در مقابل فرمان و نص ولایت، اجتهاد کرده و متأسفانه همانند دهه اول انقلاب همراهی لازم را با ولایت و جلوگیری از نفوذ نااهلان و نامحرمان به انقلاب و ایستادگی در مقابل دشمن را نداشتند.
جریان موسوم به اصلاحطلبی در طول هشت سال حاکمیت خود، رویکردی متفاوت از گذشته داشته و یا چرخش از پاشنه اقتصادی به سیاسی، به رسمیت شناختن رفتارهای اجتماعی جوانان، همبستگی نوین سیاسی، ظهور مطالبات انباشته شده سیاسی، احیای انتقادهای سازنده به نظام و فعال شدن در عرصههای سیاسی جامعه با شعارهای جدید همچون جامعه مدنی، جمهوریت، اصلاحطلبی را اعلام کردند. در رویکرد این جریان اهدافی چون گسترش مشارکت مردم و مشروعیت (مقبولیت) نظام، تقویت جمهوریت نظام نهادینه کردن مردمسالاری، بالفعل کردن ظرفیتهای سیاسی قانون اساسی، تقویت نهادای مدنی، گسترش احزاب، احیای شوراهای اسلامی، گسترش آزادی، تقویت مطبوعات و فعال کردن جریاناتی چون دانشجویی مد نظر آنان قرار گرفت.
مبانی و شاخصههای فکری: اگرچه طیفها و جناحهای جریان دوم خرداد در برخی عرصهها اختلافاتی با هم دارند اما این جریان دارای دیدگاهی مشترک پیرامون مسایلی همچون نقش اجتماعی مذهب، آرمان و ارزشها، رهبری سیاسی، حقوق بشر، دموکراسی، اقتصاد، آزادیهای اجتماعی و تنشزدایی در روابط خارجی دارند. در دیدگاههای اعتقادی این جریان نوعی نگاه حداقلی به نقش مذهب در اداره جامعه در میان اکثر طیفهای آن قابل مشاهده است. «جریان مذکور دین را نه همچون دایره المعارف که به سان الفبایی فرض میکند که میتواند زبان دیگر (افزون بر زبانهای رایج بشری) را به انسان بیاموزد. این زبان وحی است که با ترکیب حروف و لغات آن میتواند در زمانهای مختلف به محصولات جدیدی دست یافت.» [2]
«در جریان دوم خرداد حضور طیفهایی» که آبشخور دیدگاههای آنها غربی بوده و تصور آنان از تغییر و تحول، عمدتاً تغییر ارزشها، ساختارها و قوانین حاکم بوده، به گرایش نوگرایان دینی پیوند میخورد که بر محورهای دموکراسی و حقوق بشر غربی به عنوان دیدگاهی توانا و صلاحیتدار نگاه میکرد» [3]
اصلیترین مباحث پایههای معرفتشناسی این نگرش را باید در مباحث پلورالیستی و هژمنوتیکی جستجو کرد. پلورالیسم دینی با تفکیک و جدایی ما بین ماهیت دینی و معارف بشری، معرفت دینی را حاصل تجربه افراد در شرایطی زمانی و مکانی مختلف میداند. بر این اساس هیچ معرفتی حقیقی و آسمانی نیست و هیچ تفاوتی بین ادیان وحیانی و غیر وحیانی یا آسمان و زمینی نیست. [4]
این نظریه، مبنا و پتانسیل ویژهای برای دور کردن دین از صحنه اجتماعی و سیایس ایجاد میکند و به همین دلیل میتوانست مبنای نظریه اصلاحطلبی قرار بگیرد.
نوگرایی دینی، سکولاریسم که دین مداری را به افراد و اعصار واگذار میکند و اصل آن را فارغ از دسترس انسانها قرار میدهند به نتایجی همچون «دین حداقلی و تجربی» میرسند. روحانیون از این نگاه تنها متولیان دین نیستند. چون این دین فقط به آنها اختصاص ندارد. علاوه بر این مدیریت یک حرفه و فنی کارشناسی است باید از دسترسی روحانیون خارج شود. [5]
اصلاحطلبان افراطی با مبنا قرار دادن نظریه فوق بعد از دوم خرداد 76 حرکتی بنیانگذاری کردند تا جامعه را به سوی سکولاریسم سوق دهند و با رادیکالی کردن شرایط، گفتمان دوم خرداد را به گفتمان تغییر را استحاله تبدیل کنند.
با دقت در مبانی و مواضع طیفهای مختلف جریان دوم و مدعیان چپ دیروز شاهد چرخشها و تغییراتی بودهایم. در سالهای دهه 60، غرب ستیزی، اعتقاد به اقتصاد دولتی، تودهگرایی و امثال آن از ویژگیهای بارز آنان به شمار میرفت. این جریان در دهه هفتاد به دگردیسی سیاسی- فرهنگی گرفتار شد. غربستیزی جای خود را به غرب دولتی، اعتقاد به اقتصاد دولتی جای خود را به هواداری از اقتصاد سرمایهداری بازار آزاد و آرمانگرایی جای خود را به عملگرایی و نگرش تساهل و تسامح داد.
گونهشناسی طیفها و احزاب: جریان دوم خرداد و یا موسوم به اصلاحطلبان به چهار طیف برجسته دستهبندی میشوند. [6]
1- اصلاحطلبان سنتی: این طیف از باسابقهترین گروههای سیاسی نظام بودند که در دهه اول انقلاب به جناح چپ سنتی مشهور و از فقه پویا دفاع میکردند. آنها در مجلس دوم، فراکسیون قدرتمند و در مجلس سوم طیف اکثریت و نیز اکثریت وزرای دولت مهندس موسوی بودند. در دهه دوم از نفوذ این جریان در دولت و مجلس کاسته شد و در نتیجه در نیمه اول دهه 70 در شرایط نیمه اپوزیسیون قرار گرفت. در نیمه دوم این دهه به تدریج به قدرت بازگشت دریای (قوای) مجریه و مقننه (مجلس ششم) را به دست گرفتند. این طیف در دهه 60 به عنوان بدنه ارزشی نظام شکافته شد اما در دهه 70 با تجدید نظر طلبیهایی عملگرا شد. آنها در آغاز خود را خط امام خواندند و سپس به جناح چپ و یا اصلاحطلب سنتی معروف شدند. در انتخابات 76 سیدمحمد خاتمی مشهورترین چهره آن، رئیس قوه مجریه شد و در انتخابات 84 مهدی کروبی چهره دیگر این جناح، پس از شکست در انتخابات نهم، حزب اعتماد ملی را از نیروهای معتدل دوم خردادی فعال نمود.
طیف اصلاحطلبان سنتی از نظر اندیشه، مشروطهخواه و از ولایت فقیه تفسیری دموکراتیک در چارچوب قانون اساسی بویژه مجلس خبرگان رهبری دارند. پایگاه اجتماعی این جریان بیشتر در طبقات محروم شهرها و روستاها استراتژی سیاسی آنان آرامش فعال در داخل کشور است و به نوعی دموکراسی برخاسته از ریش سفیدی اعتقاد دارند و به دنبال نوعی آزادی مرحله به مرحلهاند. [7] گروهها و احزاب برجسته این طیف شامل حزب اعتماد ملی (دبیر کلی مهدی کروبی) مجمع روحانیون مبارز (دبیر کلی موسوی خوئینیها)، مجمع اسلامی بانوان (دبیر کلی خانم فاطمه کروبی)، حزب همبستگی (دبیر کلی راهچمنی)، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم) (سید حسین موسوی تبریزی) و مجمع نیروهای خط امام (دبیر کلی محتشمیپور) است.
2- این طیف در دهه 60 به صورت سایه جناحهای سیاسی چپ و راست حضور داشت. افراد این طیف مدعی فعال بودن حول محور هاشمی رفسنجانی هستند. این طیف در سلا 74 با تأسیس حزب کارگزاران سازندگی در دولت سازندگی، بخش قابل توجهی از مجلس پنجم را در اختیار گرفت، اما به تدریج خصوصاً پدر معنوی این حزب در مجلس ششم از سوی اصلاحطلبان رادیکال و اپوزیسیون ضربه سختی خورد. به تدریج گروه دیگر این جریان، حزب اعتدال و توسعه فعال شد که در انتخابات نهم با طرح گفتمان اعتدالگرا مطرح گردید.
در دیدگاههای این طیف باید گفت آنان «از نظر اندیشه سیاسی، مشروطهخواه هست و به نوعی حکمرانی توسعهگرا و نخبهگرا و تصمیمسازی نخبگان معتقدند و از نظر پایگاه اجتماعی به طبقه متوسط جامعه وابستهاند.
در همه دولتهای پس از انقلاب (تا قبل از دولت نهم) در اداره کشور حضور داشته و از سرمایهداری صنعتی دفاع میکردند. به بخش خصوصی اعتقاد داشته و در استراتژی سیاسی، آرامش در داخل و تنشزدایی در خارج را دنبال میکردند.» [8]
این طیف در ایدئولوژی آمیزهای از آموزههای لیبرال و عملگرایی و در رویکردها، عرفگرا و سکولار بودند. در اداره اقتصادی کشور به مدلهای جهانی اقتصاد آزاد اعتقاد داشتند و در مسایل فرهنگی و اجتماعی دارای روحیه تساهل و تسامح و نگاه لیبرالی و در سیاست خارجی، دارای گرایش اعتدالی، مصلحتگرایی و واقعگرایی (حاکی از انوع انفعال و وادادگی) بودند.
3- طیف اصلاحطلبان رادیکال: ریشههای این طیف در دهه 60، طیف چپ سنتی بودند، که در دهه 70 به روشنفکران سیاسی تبدیل شدند. در سال 76 رهبر معنوی آنان را پس از انتخابات محمد خاتمی بر عهده گرفت.
در بررسی دیدگاههای این طیف، در اندیشه سیاسی در مرز جمهوریخواهی سیر میکند. در بحث ولایت فقیه، ایشان ناظر کلی و مقوله آن را از جنس نظارت میدانند. نه اعمال قدرت. حامی نوعی سکولاریسم به معنای استقلال نهاد دین از دولت و به اندیشههای مدرن نزدیکاند. پایگاه اجتماعی آنان روشنفکران و دانشگاهیها هستند. استراتژی سیاسی آنان دموکراسیخواهی در داخل و تنشزایی در خارج بود. در پرونده هستهای قائل به انفعال تا حد تعلیق و به دست آوردن اعتماد غرب حتماً با مذاکره با آمریکا بودند. و از نوعی الگوی لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی و همچنین از عناصر اپوزیسیونی در حاکمیت دفاع میکرده و میکنند.
اصلاحطلبان رادیکال، به لحاظ فکری کاملاً در لیبرالیسم مستحیل گشتهاند. به گونهای که در حوزه اقتصاد، مواضع درهای باز و سرمایه سالاری را قبول دارند. در حوزه سیاست داخلی، طرفدار لیبرال دموکراسی و در حوزه سیاست خارجی، موضع پذیرش رسمی نظام سلطه حاکم بر روابط بینالمللیاند. [9]
از مهمترین احزاب این طیف دفتر تحکیم وحدت (دبیری رضوی فقیه)، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (دبیر کلی محمد سلامتی) و حزب مشارکت (به دبیر کلی میرادامادی) هستند.
4- اصلاحطلبان اپوزیسیونی: در این طیف احزاب و گروهای مختلف اصلاحطلب که در رفتار، ماضع اپوزیسیونی داشتهاند. از ملیمذهبیهای راستگرا و چپگرا تا روشنفکران عرفگرا در طیفهای رنگارنگ از گروههای چپ تا لیبرال را در بر میگیرد. این طیف در اندیشه سیاسی از مشروطهخواهی لیبرال تا جمهوریخواهی ناب را دنبال میکنند.
از نظر پایگاه اجتماعی عمدتاً به طبقه متوسط و در فضای تمدن غرب زندگی مینمایند. بیشتر افراد آن از روشنفکران و دانشگاهیان بوده و در برخی مراکز صنفی و اقتصادی و بخش خصوص حضور دارند. استراتژی سیسای آنان کمک به فضای بینالمللی برای وادار کردن نظام به تغییرات عمیق سیاسی است. آنها نظام نوین جهانی را قادر به پذیرش دموکراسی از سوی ایران میدانند و نسبت به فشارهای خارجی به ایران نظر مساعد دارند.
این طیف به دنبال اصلاحات به معنای ساختاری بوده و شعار آنها با اینکه توسعه سیاسی است اما معتقدند که ساختار فعلی قانون اساسی به بن رسیده و مفید و کارآمد نیست و باید عوض شود. آنها در ادبیات سیاسی خود دنبال جمهوری سکولار بودند و صرفاً رأی مردم را ملاک دانسته و اسلام را صرفاً دین رسمی عنوان کردند. این طیف پس از مجلس و دولت در صدد تسخیر سایر خاکریزها بودند. از این رو برای راهانداز یک جنبش اجتماعی تلاش کردند ت بقیه نهادهای نظام را عقب بزنند و با دو ابزار مهم مطبوعات متکثر و تظاهرات دانشجویی فعال بودند. مهمترین احزاب و گروههای سیاسی این طیف شامل نهضت آزادی (دبیر کلی ابراهیم یزدی)، ائتلاف ملی مذهبی متشکل از گروههای حلقه ایران فرد (دبیرکلی سحابی)، گروه پیام هاجر (خانم اعظم طالقانی)، جاما (دبیر کلی) نهضت مجاهدین خلق (دبیری لطفالله میثمی) جنبش مسلمانان مبارز (دبیر کلی حبیبالله پیمان)، بقایای دفتر تحکیم وحدت شاخه علامه و برخی چهرههای سکولار همچون اکبر گنجی، محسن سازگارا و ... هستند.
گفتمان و مواضع: در جبهه دوم خرداد گفتمانها و عقاید مختلف و گاهاً متضادی در طول یک دهه گذشته از 76 تا 86 حاکم بوده، به گونهای که در یک سر طیف آن، طیفهای سنتی با ادعای حمایت از حاکمیت دینی (خط امامی) و اصلاحطلبی و در بخش دیگر آن طیفهای میانه با گرایش لیبرالیستی منتهیالیه این جریان، طیفهای افراطی بودند که با گرایشات سکولاریستی و اپوزیسیونی، در صدد براندازی حاکمیت دینی و جایگزینی نظام غیر دینی در ایران بودند. [10]
در دوران حاکمیت 8 ساله جریان دوم خرداد بر کشور ارزشهای چپ مذهبی دیروز رها گردید و این جریان با محوریت سیدمحمد خاتمی عملا طیف جدیدی را با نگرش اسلامگرایان متجدد لیبرال دموکرات شکل داد اگرچه برخی جناحهای، آن همچون اکبر گنجی با رادیکالیزه کردن فضای سیاسی کشور در صدد عبور از قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی بودند و نهایتاً سر در کنگره آمریکا و نزد دشمنان ایران سر در آوردند. و در حقیقت لیبرال محض و ملی گردیدند. همچنین جناحهایی همچون حزب مشارکت و کارگزاران عملاً در طیف لیبرال دموکراتهای مذهبی جای گرفتند و نیز در جریان دوم خرداد احزابی چون اعتماد ملی، پس از حماسه سوم تیر 84 و حاکمیت اصولگرایان در کشور آقای مهدی کروبی، طیف جدید اسلامگرایان سوسیال دموکرات را با ادعای اعتدالگرایی و اصلاحطلبی» تحت عنوان اعتماد ملی شکل دادند.