جمعبندی:
1- گفتمان میانه و اعتدالگرایی اگرچه یک تفکر بنیادین و اصیل اسلامی است اما متأسفانه میانهروی این جریان بیشتر حاکی از نوعی اندیشه عملگرایی، انفعال و بیتفاوتی در جهت نگاه جامع به ارزشهای بنیادین اسلام والایی بوده که این جریان به دلیل ضعف در اعتقاد و التزام به اصول و مبانی گفتمان و اندیشههای رهبری انقلاب اسلامی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، به نوعی خودباختگی در مواجهه با مدلهای نظام غرب گرفتار شده و به بهرهگیری از نسخهها و مدلهای اقتصادی، سیاسی غیربومی روی آوردند. چنانچه اندیشه سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی که مواجه کرد. اسلام نظام اقتصادی و سیاسی ندارد. میتواند گواه این امر باشد.
2- مواضع، عملکرد و رفتارهای انفعالی در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در طول هشت سال حاکمیت کارگزاران سازندگی در دولت سازندگی و نگاه بخشی آنان به برخی از اهداف انقلاب و نظام، باعث عدم توجه به توسعه و عدالت همه جانبه اسلامی از سوی این جریان بوده است. بدین لحاظ پیامدهای از جمله شکاف اقتصادی، شکاف توده، دولت، بیتوجهی به وضعیت فرهنگی و جامعه و ... حاکمیت تکنوکراتها در طول هشت سال را شاهد بودیم.
بسترهای شکلگیری:
به راستی دوم خرداد معلول چه عواملی است؟ در پیدایش جریان دوم خرداد چه عواملی تأثیرگذار بودند؟
در یک نگاه اجمالی مهمترین بسترهای شکلگیری جریان دوم خرداد اشاره میگردد:
1- شکلگیری دولت سازندگی در سالهای 68 تا 76 و اجرای گفتمان توسعه اقتصادی در دولت هاشمی رفسنجانی و بیتوجهی به هنجارهای اجتماعی جامعه، منجر به ریزش رأی ایشان و شکست حزب کارگزاران در انتخابات مجلس پنجم، شکاف دولت- مردم و نیز افزایش نارضایتی تودهها گردید. «مشکلات اقتصادی آن قدر در انتخابات اثر داشت که آراء 16 میلیونی دور اول کاندیداتوری آقای هاشمی به حدود 10 میلیون رأی در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری ایشان تنزل داد. توده مردم در یک تحلیل ساده مشکلات موجود را نه متوجه شخص آقای هاشمی به کل شخصیتهای مسئول در کشور متوجه میدانستند و بر این است در شناختی مسئول عمدتاً فرقی میان آقای هاشمی به عنوان رئیسجمهور و آقای ناطق نوری به عنوان رئیس مجلس قایل نبودند. و با رأی خود میخواستند به مرحله تازهای وارد شوند."[1]
2- نقد سیاستهای انقلاب و نظام دینی در عرصه فرهنگی کشور در دولت سازندگی از سوی جریان روشنفکری در حلقه کیان، مرکز مطالعات استراتژیک، حلقه سلام، و در اولویت قرار گرفتن جنگ نرم از سوی دشمنان خارجی و عدم توجه به هشدارهای جدی شبیخون فرهنگی رهبری فرزانه انقلاب، آسیبهایی را به فرهنگ و روحیه ملی دارد ساخت.
فرآیند و تحول: گرانیگاه جریان دوم خرداد تحول و اصلاحات در کشور بود که خاتمی نماد برجسته آن به شمار میآمد. این جریان اگرچه در سوابق خود به جریان چپ مذهبی مشهور بود اما در گفتمان اصلاحات طیفهای بیشماری از سنتیها تا جریان میانه فرصتطلب و از جریان منفعل اصلاحطلب تا افراطیون رادیکال حضور داشتند که علیرغم اقبال هشت ساله افکار عمومی به آنان به دلایل گوناگون با ناکارآمدی مواجه شدند و با رخ داد سوم تیر 84، حاکمیت را به جریان اصولگرایان واگذار کردند.
جریان دوم خرداد «پس از انتخابات هفتم ریاست جمهوری، جبههای با حضور 18 گروه و حزب با عنوان شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد» را ایجاد کردند که توانستند هشت سال حضورشان را در همه قوای نظام تثبیت و توسعه دهند. این جریان که در دهه 60 در بین دو جریان اصل کشور به جریان «چپ مذهبی» مشهور بود، در شاخصههای آن دیدگاههای سیاسی ضداستکباری، ضدصهیونیستی، و در نگاههای اقتصادی به اقتصاد دولتی و در دیدگاههای فرهنگی به نگرش ارزشی حامیان ولایت فقیه، عدالتخواهی و تودهگرایی مشهور بودند، اما پس از رحلت حضرت امام خمینی (ره)، عمدتاً در تبعیت از ولایت فقیه و در عرصههای رقابتهای انتخاباتی به نوعی دگردیسی و فاصلهگیری از آرمانهای دهه آغاز انقلاب گرفتار شدند. آنها به سادگی در مقابل فرمان و نص ولایت، اجتهاد کرده و متأسفانه همانند دهه اول انقلاب همراهی لازم را با ولایت و جلوگیری از نفوذ نااهلان و نامحرمان به انقلاب و ایستادگی در مقابل دشمن را نداشتند.
جریان موسوم به اصلاحطلبی در طول هشت سال حاکمیت خود، رویکردی متفاوت از گذشته داشته و یا چرخش از پاشنه اقتصادی به سیاسی، به رسمیت شناختن رفتارهای اجتماعی جوانان، همبستگی نوین سیاسی، ظهور مطالبات انباشته شده سیاسی، احیای انتقادهای سازنده به نظام و فعال شدن در عرصههای سیاسی جامعه با شعارهای جدید همچون جامعه مدنی، جمهوریت، اصلاحطلبی را اعلام کردند. در رویکرد این جریان اهدافی چون گسترش مشارکت مردم و مشروعیت (مقبولیت) نظام، تقویت جمهوریت نظام نهادینه کردن مردمسالاری، بالفعل کردن ظرفیتهای سیاسی قانون اساسی، تقویت نهادای مدنی، گسترش احزاب، احیای شوراهای اسلامی، گسترش آزادی، تقویت مطبوعات و فعال کردن جریاناتی چون دانشجویی مد نظر آنان قرار گرفت.
مبانی و شاخصههای فکری: اگرچه طیفها و جناحهای جریان دوم خرداد در برخی عرصهها اختلافاتی با هم دارند اما این جریان دارای دیدگاهی مشترک پیرامون مسایلی همچون نقش اجتماعی مذهب، آرمان و ارزشها، رهبری سیاسی، حقوق بشر، دموکراسی، اقتصاد، آزادیهای اجتماعی و تنشزدایی در روابط خارجی دارند. در دیدگاههای اعتقادی این جریان نوعی نگاه حداقلی به نقش مذهب در اداره جامعه در میان اکثر طیفهای آن قابل مشاهده است. «جریان مذکور دین را نه همچون دایره المعارف که به سان الفبایی فرض میکند که میتواند زبان دیگر (افزون بر زبانهای رایج بشری) را به انسان بیاموزد. این زبان وحی است که با ترکیب حروف و لغات آن میتواند در زمانهای مختلف به محصولات جدیدی دست یافت.» [2]
«در جریان دوم خرداد حضور طیفهایی» که آبشخور دیدگاههای آنها غربی بوده و تصور آنان از تغییر و تحول، عمدتاً تغییر ارزشها، ساختارها و قوانین حاکم بوده، به گرایش نوگرایان دینی پیوند میخورد که بر محورهای دموکراسی و حقوق بشر غربی به عنوان دیدگاهی توانا و صلاحیتدار نگاه میکرد» [3]
اصلیترین مباحث پایههای معرفتشناسی این نگرش را باید در مباحث پلورالیستی و هژمنوتیکی جستجو کرد. پلورالیسم دینی با تفکیک و جدایی ما بین ماهیت دینی و معارف بشری، معرفت دینی را حاصل تجربه افراد در شرایطی زمانی و مکانی مختلف میداند. بر این اساس هیچ معرفتی حقیقی و آسمانی نیست و هیچ تفاوتی بین ادیان وحیانی و غیر وحیانی یا آسمان و زمینی نیست. [4]
این نظریه، مبنا و پتانسیل ویژهای برای دور کردن دین از صحنه اجتماعی و سیایس ایجاد میکند و به همین دلیل میتوانست مبنای نظریه اصلاحطلبی قرار بگیرد.
نوگرایی دینی، سکولاریسم که دین مداری را به افراد و اعصار واگذار میکند و اصل آن را فارغ از دسترس انسانها قرار میدهند به نتایجی همچون «دین حداقلی و تجربی» میرسند. روحانیون از این نگاه تنها متولیان دین نیستند. چون این دین فقط به آنها اختصاص ندارد. علاوه بر این مدیریت یک حرفه و فنی کارشناسی است باید از دسترسی روحانیون خارج شود. [5]
اصلاحطلبان افراطی با مبنا قرار دادن نظریه فوق بعد از دوم خرداد 76 حرکتی بنیانگذاری کردند تا جامعه را به سوی سکولاریسم سوق دهند و با رادیکالی کردن شرایط، گفتمان دوم خرداد را به گفتمان تغییر را استحاله تبدیل کنند.
با دقت در مبانی و مواضع طیفهای مختلف جریان دوم و مدعیان چپ دیروز شاهد چرخشها و تغییراتی بودهایم. در سالهای دهه 60، غرب ستیزی، اعتقاد به اقتصاد دولتی، تودهگرایی و امثال آن از ویژگیهای بارز آنان به شمار میرفت. این جریان در دهه هفتاد به دگردیسی سیاسی- فرهنگی گرفتار شد. غربستیزی جای خود را به غرب دولتی، اعتقاد به اقتصاد دولتی جای خود را به هواداری از اقتصاد سرمایهداری بازار آزاد و آرمانگرایی جای خود را به عملگرایی و نگرش تساهل و تسامح داد.
[1]- ویژه نامه سیاسی، شهریور 1376، اداره سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، ص 143
[2]- محمد قوچانی، یقه سفیدها، انتشارات نقش و نگار، ص 62
[3]- جهاندار امیری، پدرخواندهها و اصلاحطلب تجدیدنظر طلب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 216
[4]- عبدالکریم سروش، جمله کیهان، ش26، ص 59
[5]- عبدالکریم سروش، جمله کیهان، ش27، ص 13، 14
بیست جمله طلایی و بر گزیده راجع به «9 دی» و «فتنه»
از حضرت آیتالله خامنهای را درباره «حماسه نهم دی» و «فتنه»، منتشر کرد:
* فتنهها را باید با روشنگری خاموش کرد. هر جا روشنگری باشد، فتنهانگیز دستش کوتاه میشود. 1378/05/08
* فتنهانگیختن و بد دل کردن مردم نسبت به یکدیگر، یکی از مواد برنامهای است که دشمنان نسبت به این ملت در نظر دارند. 1379/01/06
* دنیاطلبان برای اینکه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ایجاد میکنند؛ جنگها، تبلیغات دروغین، سیاستبازیهای ناجوانمردانه؛ اینها ناشی از همین دنیاطلبیهاست. 1387/06/29
* در اوائل حوادث بعد از انتخابات 88 اولین کاری که شد، تردیدافکنی در کار مسئولین رسمی کشور بود؛ در کار شورای نگهبان، در کار وزارت کشور. این تردیدافکنیها خیلی مضر است؛ دشمن این را میخواهد. 1388/09/04
* در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خدای متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خدای متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را برای ما تمام نکردی، راهنما نفرستادی، ما از این جهت گمراه شدیم. 1388/10/19
* فتنه معنایش این است که یک عدهای بیایند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد میدان شوند، فضا را غبارآلود کنند؛ در این فضای غبارآلود، دشمن صریح بتواند چهرهی خودش را پنهان کند، وارد میدان شود و ضربه بزند. 1388/10/29
* وقتی در داخل محیط فتنه، کسانی با زبانشان صریحاً اسلام و شعارهای نظام جمهوری اسلامی را نفی میکنند، با عملشان هم جمهوریت و یک انتخابات را زیر سؤال میبرند، وقتی این پدیده در جامعه ظاهر شد، انتظار از خواص این است که مرزشان را مشخص کنند، موضعشان را مشخص کنند. 1388/10/29
* مهمترین هدف از حوادث دوران فتنهی بعد از انتخابات 88 این بود که بین آحاد ملت شکاف بیندازند؛ سعیشان این بود. میخواستند بین آحاد مردم شکاف بیندازند، و نتوانستند. 1388/11/19
* آن کسانی که در مقابل عظمت ملت ایران، در مقابل کار بزرگ ملت ایران در انتخابات ایستادند، آنها بخشی از ملت نیستند؛ افرادی هستند یا ضد انقلاب صریح، یا کسانی که بر اثر جهالت خود، بر اثر لجاجت خود، کار ضد انقلاب را میکنند؛ ربطی به تودهی مردم ندارند. 1388/11/19
* شما دیدید فتنهای به وجود آمد، کارهائی شد، تلاشهائی شد، آمریکا از فتنهگران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهای غربی، منافقین و سلطنتطلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همهی این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دی، در روز بیست و دوی بهمن، آنچنان عظمتی از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. 1389/03/14
* باید حواسمان را جمع کنیم، بفهمیم که: «من نام لم ینم عنه»؛ اگر ما اینجا خواب برویم، جبههی دشمن، پشت سنگر خودش معلوم نیست خواب رفته باشد؛ او بیدار است، علیه ما توطئه خواهد کرد. به نظر من، فتنهی سال 88 هم همین بود؛ برای ما یک زنگ بود، یک زنگ بیدارباش بود. 1389/06/25
* گناه بزرگی که برخی از دستاندرکاران فتنهها در کشور انجام میدهند، امیدوار کردن دشمن است؛ دشمن را امیدوار میکنند که میتواند منفذی در بین مردم، در بین عوامل گوناگون، در بین مسئولان نظام باز کند. 1389/10/08
* مردم ما در مقابلهی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنهگران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلی معنا دارد؛ این نشانهی این است که این مردم بیدارند، هشیارند. 1389/10/08
* حادثهی نهم دی یک حادثهی عجیبی است؛ به خاطر دلبستگی مردم به نظام بود. اینها نشان دهندهی اعتماد مردم است. متأسفانه میشنویم همین طور در اظهارات مصلحتجویانه، مکرر میگویند: آقا اعتمادِ از دست رفتهی مردم را برگردانید! کدام اعتمادِ از دست رفته؟! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام را دوست دارند، از نظام دفاع میکنند. 1390/05/16
* در فتنهی 88، دو روز بعد از حوادث عاشورا، قضیهی عظیم نهم دی به راه افتاد. همان وقت بعضی از ناظران خارجی که از نزدیک دیده بودند، در مطبوعات غربی نوشتند و ما دیدیم، که گفته بودند آنچه در نهم دی در ایران پیش آمد، جز در تشییع جنازهی امام، چنین اجتماعی، چنین شوری دیده نشده بود. این را مردم کردند. حضور مردم اینجوری است. 1390/07/20
* یکی از خصوصیاتی که در حادثهی 9 دی هست، که باز آن را کاملاً به حوادث انقلاب نزدیک میکند، مسئلهی عاشوراست. یعنی در حوادث اول انقلاب هم محرّم پیش آمد و امام آن نکتهی عظیمِ عجیبِ تاریخی را بیان کردند: «ماهی که خون بر شمشیر پیروز است». 1390/09/21
* 9 دی یک نمونهای بود از همان خصوصیتی که در خود انقلاب وجود داشت؛ یعنی مردم احساس وظیفهی دینی کردند و دنبال این وظیفه، عمل صالحِ خودشان را انجام دادند. عمل صالح این بود که توی خیابان بیایند، نشان بدهند، بگویند مردم ایران اینند. 1390/09/21
* در قضایای سال 88 که دشمن تصور میکرد طراحی دهسالهی او بر ضد جمهوری اسلامی به نتیجه رسیده است، ملت ایران باقدرت در صحنه حاضر شد و بر دهان مخالفان و معارضان بینالمللی زد؛ چه برسد به مزدوران داخلی آنها که در مقابل عظمت ملت ایران به حساب نمیآیند. 1391/10/27
* در مسئلهی انتخابات و غیر انتخابات، همه باید تسلیم رأی قانون باشند؛ در مقابل قانون تمکین کنند. آن حوادثی که در سال 88 پیش آمد ــ که برای کشور ضرر داشت و ضایعهآفرین بود ــ همه از همین ناشی شد که کسانی نخواستند به قانون تمکین کنند؛ نخواستند به رأی مردم تمکین کنند. 1392/01/01
* دشمنان این ملت، روز نهم دی را فراموش کردهاند آن کسانی که فکر میکنند در این کشور یک اکثریتی خاموش و مخالف با نظام جمهوری اسلامیاند، یادشان رفته است که سی و چهار سال است که هر سال در بیست و دوم بهمن، در همهی شهرهای این کشور، جمعیتهای عظیم به دفاع از نظام جمهوری اسلامی بیرون میآیند و «مرگ بر آمریکا» میگویند. 1392/03/14
نقدی بر ادعای جدید در عالم مذاکره؛
آقای روحانی! آیا شما تفسیر آیات قرآن را اینگونه میفهمید؟
با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور میتوان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکاییها بارها برجام را نقض کردهاند و دیگر بهانهای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.
صراط:با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور میتوان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکاییها بارها برجام را نقض کردهاند و دیگر بهانهای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.
به گزارش مشرق، حسن روحانی روز شنبه در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها و مراکز پژوهشی و فناوری در دانشگاه تهران تاکید کرد: امروز ما حقوق هسته ای را تثبیت کردیم، حق مسلم که مردم می گفتند ما در سازمان ملل و دنیای دیپلماسی اثبات کردیم که حق مسلم ماست ما حق مسلم را از کف خیابان به نیویورک و وین بردیم این قابل بازگشت نیست، چرا عده ای نادرست با مردم صحبت می کنند؟ اگر امروز امریکا تخلفی کند، همه دنیا آمریکا را محکوم می کنند، ایران را محکوم نمی کنند آنوقت می گویند چرا به آمریکا اعتماد کردید و قرارداد بستید.
وی گفت: خداوند در قرآن به پیامبراکرم (ص) فرمودند که «الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مره و هم لا یتقون». می گوید تو معاهدات زیادی با کفار بستی و هر دفعه آنان نقض کردند.
وی ادامه داد: حال ما باید به پیامبر (ص) ایراد بگیریم معاهده اول را بستید نقض کردند، دوم را بستید نقض کردند و سوم را بستید باز هم نقض کردند آیا پیامبر ضرر کرد؟
سیاق آیاتی که روحانی تلاوت کرد، چه میگوید؟
نکته مهمی که در تفسیر قرآن وجود دارد این است که برخی از آیات قرآن به صورت یک موضوع واحد هستند و با آیات قبل و بعد از خود ارتباط دارند که در اصطلاح علوم قرآنی به آنها «سیاق» گفته میشود. در اینگونه آیات، بایستی برای مشخص شدن مفهوم یک آیه به آیات قبل و بعد نیز رجوع کرد. علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، آیات 55 تا 66 سوره انفال را در یک سیاق معنایی واحد مطرح میکنند و سپس به تفسیر این آیات میپردازند.
جالب اینجاست که آیهای که رئیس جمهور تلاوت کردند، دومین آیه از این مجموعه آیات و آیه 56 سوره انفال است و برای روشن شدن معنای آیه، بایستی به آیات دیگر نیز مراجعه کرد.
تفسیر این آیات از نظر علامه طباطبایی چیست؟
علامه طباطبایی درباره مجموعه این آیات میفرمایند: احکام و دستوراتی است در باره جنگ و صلح و معاهدات جنگی و نقض آن و غیره، و صدر آیهها قابل انطباق بر طوایف یهودی است که در مدینه و اطراف آن میزیستهاند، چون رسول خدا (ص) بعد از هجرتش به مدینه با این طوایف معاهده بست بر اینکه آنان در مقام اخلال کاری و مکرش برنیامده، و کسی را علیه او کمک نکنند، و در عوض بر دین خود باقی بوده و جانشان از ناحیه آن حضرت در امان باشد. یهودیان این پیمان را شکستند، آنهم نه یک بار و دو بار، تا آنکه خداوند دستور جنگ با آنان را داد.
علامه طباطبایی درباره آیه اول این مجموعه آیات میفرماید: "إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ" سیاق این کلام در مقام بیان این است که این گروه (یهودیان) از تمامی موجودات زنده بدترند، و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.
علامه در ادامه میفرمایند: منظور از " کُلِّ مَرَّةٍ" آن چند دفعهای است که رسول خدا (ص) با ایشان معاهده بست، یعنی: یهودیان عهد خود را میشکنند در هر دفعه که تو با ایشان عهد ببندی، و از خدا در شکستن عهد پروا ندارند، و یا از شما پروا نداشته و از شکستن عهد شما نمیترسند، و این خود دلیل بر این است که شکستن عهد از جانب یهودیان چند دفعه تکرار شده است.
بعد از آیهای که رئیس جمهور قرائت کرد که مربوط به نقض عهد یهودیان است، آیهای وجود دارد که به پیامبر دستور میدهد که با عهدشکنان بجنگد و بر آنها سخت بگیرد. در این آیه آمده است: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ
ترجمه: پس هر گاه در جنگ بر ایشان دست یافتی (چنان بر ایشان بتاز که) به وسیله آنان تار و مار شود هر که پشت سر ایشان است، بلکه متذکر شوند.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشتهاند: پس آیه شریفه هم به این معنا اشاره دارد که باید با آنان قتال کرد و بعد از غلبه بر ایشان تشدید و سختگیری کرد و متفرقشان ساخت.
آیه 58 سوره انفال نیز مرتبط با مباحثی است که رئیس جمهور مطرح کردهاند. در این آیه آمده است: وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ
ترجمه: و اگر بیم داشتی از قومی (مبادا) خیانتی را (مرتکب شوند) پس بیفکن بسویشان (عهدشان را) بطور مساوی که خدا دوست نمیدارد خیانتکاران را.
حضرت علامه ذیل این آیه آوردهاند: معنای آیه این است که: اگر از قومی که میان تو و ایشان عهدی استوار گشته ترسیدی که در عهدت خیانت کرده و آن را بشکنند، و ترست از این جهت بود که دیدی آثار آن در حال ظهور است تو نیز عهد ایشان را نزد ایشان بینداز و آن را لغو کن، و لغویت آن را به ایشان اعلام هم بکن تا شما و ایشان در شکستن عهد برابر هم شوید، و یا تا اینکه تو در عدالت مستوی و استوار شوی، چون این خود از عدالت است که تو با ایشان معامله به مثل کنی، چون اگر بدون اعلام قبلی با ایشان به جنگ درآیی خواهند گفت که خیانت کرده، و خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد.
و خلاصه، این دو آیه دو دستور الهی است در قتال با کسانی که عهد ندارند، و عهد را میشکنند، و یا ترس این هست که بشکنند. پس اگر دارندگان عهد از کفار بر عهد خود پایدار نباشند و آن را در هر بار بشکنند بر ولی امر است که با ایشان مقاتله نموده و بر آنان سختگیری کند، و اگر ترس این باشد که بشکنند و اطمینانی به عهد آنان نداشته باشد باید او نیز لغویت عهد را اعلام نموده و آن گاه به قتال با آنان بپردازد، و قبل از اعلام لغویت آن مبادرت به قتال نکند چه این خود یک نحوه خیانت است. و اما اگر عهد بستند و آن را نشکسته و ترس این هم که خیانت کنند در بین نباشد البته واجب است عهدشان را محفوظ داشته و احترام کنند، که خدای تعالی فرموده:" فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ" «1» و نیز میفرماید:" أَوْفُوا بِالْعُقُودِ"
داستان یهودیان مدینه چه بود؟
علامه طباطبایی ذیل این آیات روایتی را درباره کسانی که نسبت به پیامبر نقض عهد کردند، مطرح میکند و ذیل روایت توضیحاتی درباره نقض عهدهای متعدد یهودیان ذکر میکنند که در ادامه بخشی از آن را میآوریم. علامه میفرمایند:
در تفسیر بیضاوی در ذیل آیه" الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ" گفته است: منظور یهودیان بنی قریظه است که رسول خدا (ص) با ایشان معاهده بست به اینکه دشمنانش را کمک نکنند، و آنان این معاهده را نقض کرده و مشرکین را با دادن اسلحه کمک کردند، و وقتی به ایشان اعتراض شد گفتند: ما این معاهده را فراموش کرده بودیم. و آن گاه چیزی نگذشت که باز در جنگ خندق مشرکین را یاری کردند و کعب بن اشرف از میان بنی قریظه به مکه رفت و با مشرکین معاهده بست.
سپس علامه در توضیح این روایت میفرمایند: این روایت از ابن عباس و مجاهد نقل شده و از سعید بن جبیر نیز روایت شده که گفته است: این آیه در باره شش طائفه از یهود نازل شده که یکی از آنان طایفه ابن تابوت است ...
بعد از آنکه رسول خدا (ص) به مدینه تشریف آورد و همین یهودیان را به اسلام دعوت کرد از پذیرفتن دعوتش سرباز زدند، ناگزیر رسول خدا (ص) با ایشان که سه طایفه بودند بنام" بنی قینقاع"،" بنی النضیر" و" بنی قریظه" و در اطراف مدینه سکونت داشتند معاهده کرد و لیکن هر سه طایفه عهد خود را شکستند.
یهودیان بنیقینقاع و کوچ اجباری به شام
اما بنی قینقاع- این طایفه در جنگ بدر عهد خود را نقض کردند، و رسول خدا (ص) در نیمه شوال سال دوم هجرت بعد از بیست و چند روز از واقعه بدر بسوی آنان لشکر کشید و ایشان به قلعههای خود پناهنده شدند، و هم چنان تا پانزده روز در محاصره بودند تا آنکه ناچار شدند به حکم آن حضرت تن در دهند، و او هر حکمی در باره جان و مال و زن و فرزند ایشان کرد بپذیرند. رسول خدا (ص) هم دستور داد تا همه را کتبسته حاضر کنند، و لیکن عبد اللَّه بن ابی بن سلول که هم سوگند آنان بود وساطت کرد، و در وساطتش اصرار ورزید و در نتیجه رسول خدا (ص) دستور داد تا مدینه و اطراف آن را تخلیه کنند، بنی قینقاع به حکم آن حضرت بیرون شده و با زن و فرزندان خود به سرزمین" اذرعات" شام کوچ کردند، و رسول خدا (ص) اموالشان را به عنوان غنیمت جنگی گرفت. و نفراتشان که همگی از شجاعترین دلاوران یهود بودند به ششصد نفر میرسید.
یهودیان بنیالنضیر و توطئه ترور پیامبر
و اما بنی النضیر- این طایفه نیز با آن حضرت خدعه کردند و آن جناب بعد از چند ماه که از جنگ بدر گذشت با عدهای از یارانش به میان آنان رفت، و فرمود: باید او را در گرفتن خون بهای یک و یا دو نفر از کلابیها که بدست عمرو بن امیه ضمری کشته شده بودند یاریش کنند. گفتند: یاریت میکنیم ای ابو القاسم اینجا باش تا حاجتت را برآریم. آن گاه با یکدیگر خلوت کرده و قرار گذاشتند که آن حضرت را به قتل برسانند، و برای این کار عمرو بن حجاش را انتخاب کردند، که او یک سنگ آسیاب برداشته و آن را از بلندی به سر آن حضرت بیندازد و او را خرد کند. سلام بن مشکم ایشان را ترساند و گفت: چنین کاری نکنید که به خدا سوگند او از آنچه تصمیم بگیرید آگاه است، علاوه بر اینکه این کار، شکستن عهدی است که میان ما و او استوار شده.
در این میان از آسمان وحی رسید و رسول خدا (ص) از آنچه بنی النضیر تصمیم گرفته بودند خبردار شده از آنجا برخاسته به سرعت به طرف مدینه رفت، اصحابش از دنبال به او رسیده و از سبب برخاستن و رهسپار شدنش بسوی مدینه پرسیدند، و آن حضرت جریان تصمیم بنی النضیر را برایشان گفت. آن گاه از مدینه برای آنها پیغام فرستاد که باید تا چند روز دیگر از سرزمین مدینه کوچ کنید و در آنجا سکونت نکنید، و من این چند روزه را به شما مهلت دادم اگر بعد از این چند روز کسی از شما را در آنجا ببینم گردنش را میزنم. بنی النضیر بعد از این پیغام آماده خروج میشدند که منافق معروف عبد اللَّه بن ابی برای آنان پیغام فرستاد که از خانه و زندگی خود کوچ نکنید که من خود دو هزار نفر شمشیرزن دارم همگی را به قلعههای شما میفرستم و تا پای جان از شما دفاع میکنند. علاوه بر این، بنی قریظه و هم سوگندتان از بنی غطفان نیز شما را یاری میکنند، و با این وعدهها آنان را راضی کرد.
لذا رئیس آنها حی بن اخطب کسی نزد رسول خدا (ص) فرستاد و گفت: ما از دیار خود کوچ نمیکنیم تو نیز هر چه از دستت میآید بکن. رسول خدا (ص) تکبیر گفت و اصحابش همه تکبیر گفتند. آن گاه علی (ع) را مامور کرد تا پرچم برافراشته و با اصحاب خیمه بیرون زده بنی النضیر را محاصره کنند، علی (ع) قلعههای بنی النضیر را محاصره کرد، و عبد اللَّه بن ابی آنها را کمک نکرد، و همچنین بنی قریظه و هم سوگندانشان از غطفان بیاری ایشان نیامدند.
رسول خدا (ص) دستور داده بود نخلستان بنی النضیر را قطع نموده و آتش بزنند، و این مطلب بنی النضیر را سخت مضطرب کرد ناچار پیغام دادند که نخلستان را قطع مکن و اگر آن را حق خودت میدانی ضبط کن و ملک خودت قرار ده و اگر آن را ملک ما میدانی برای ما بگذار. سپس بعد از چند روز اضافه کردند: ای محمد (ص) ما حاضریم از دیار خود کوچ کنیم بشرطی که تو اموال ما را بما بدهی. حضرت فرمود: نه، بلکه بیرون بروید و هر یک بقدر یک بار شتر از اموال خود ببرید. بنی النضیر قبول نکردند، و چند روز دیگر ماندند تا سرانجام راضی شده و همان پیشنهاد آن حضرت را درخواست نمودند. حضرت فرمود: نه، دیگر حق ندارید چیزی با خود بردارید و اگر ما با یکی از شما چیزی ببینیم او را خواهیم کشت، لذا بناچار بیرون رفته عدهای از ایشان به فدک و وادی القری رفتند و عدهای دیگر به سرزمین شام کوچ کردند، و اموالشان ملک خدا و رسول خدا (ص) شد و چیزی از آن نصیب لشکر اسلام نشد. و این داستان در سوره حشر آمده. از جمله کیدهایی که بنی النضیر علیه رسول خدا (ص) کردند این بود که احزابی از قریش و غطفان و سایر قبایل را علیه رسول خدا (ص) برانگیختند.
یهودیان بنیقریظه و کشته شدن تمامی مردان آنها
و اما بنی قریظه- این قبیله در آغاز با اسلام در صلح و صفا بودند تا آنکه جنگ خندق روی داد، و حی بن اخطب سوار شده به مکه رفت و قریش را علیه رسول خدا (ص) تحریک کرد و طوائف عرب را برانگیخت، از آن جمله به میان بنی قریظه رفت، و مرتب افراد را وسوسه و تحریک کرده پافشاری مینمود، و با رئیسشان کعب بن اسد در این باره صحبت کرد تا سرانجام آنها را راضی کرد که نقض عهد کرده و با پیغمبر بجنگند بشرطی که او نیز به یاریشان آمده و به قلعهشان درآید و با ایشان کشته شود. حی بن اخطب قبول کرد و به قلعه درآمد، بنی قریظه عهد خود را شکسته و با کمک احزابی که مدینه را محاصره کرده بودند براه افتادند، و شروع کردند به دشنام دادن رسول خدا (ص) و شکاف دیگری ایجاد کردن.
از آن سو بعد از آنکه رسول خدا (ص) از جنگ احزاب فارغ شد جبرئیل با وحیای از خدا نازل شد که در آن پیامبر مامور شده بود که بر بنی قریظه لشکر بکشد. رسول خدا (ص) لشکری ترتیب داد. و پرچم لشکر به علی (ع) سپرد، و تا قلعههای بنی قریظه براند و آنها را بیست و پنج روز محاصره کرد وقتی کار محاصره بر آنان سخت شد رئیسشان کعب بن اسد پیشنهاد کرد که یکی از سه کار را بکنند: یا اسلام آورده و دین محمد (ص) را بپذیریم، یا فرزندان خود را به دست خود کشته و شمشیرها را برداشته و از جان خود دست شسته و از قلعهها بیرون شویم و با لشکر اسلام مصاف شویم تا یا بر او دست یافته و یا تا آخرین نفر کشته شویم، و یا اینکه در روز شنبه که ایشان یعنی مسلمین از جنگ نکردن ما خاطر جمعند بر آنان حمله بریم.
و لیکن بنی قریظه حاضر نشدند هیچیک از این سه پیشنهاد را قبول کنند، بلکه به رسول خدا (ص) پیغام فرستادند که ابا لبابة بن عبد المنذر را به سوی ما بفرست تا با او در کار خود مشورت کنیم، و این ابا لبابه همواره خیرخواه بنی قریظه بود، چون همسر و فرزند و اموالش در میان آنان بودند.
رسول خدا (ص) ابا لبابه را به میان آنان فرستاد وقتی او را دیدند شروع کردند به گریه و گفتند: چه صلاح میدانی آیا ما به حکم محمد تن در دهیم.
ابا لبابه به زبان گفت: آری، و لیکن با دست اشاره به گلویش کرد و فهماند که اگر بحکم او تن در دهید تمام افراد شما را خواهد کشت. ابو لبابه خودش بعدها گفته بود که به خدا سوگند قدم از قدم برنداشتم مگر آنکه فهمیدم به خدا و رسولش خیانت کردهام. خدای تعالی داستان او را به وسیله وحی به پیغمبرش خبر داد.
ابو لبابه از این کار پشیمان شد و یکسره به مسجد رفته خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و سوگند یاد کرد که خود را رها نکند تا آنکه رسول خدا (ص) او را باز کند و یا آنکه همانجا بمیرد. داستان توبه او را به رسول خدا (ص) رساندند، حضرت فرمود: او را رها کنید تا خدا توبهاش را بپذیرد، و پس از مدتی خداوند توبهاش را پذیرفت و آیهای در قبول توبهاش نازل کرد و رسول خدا (ص) او را با دست خود از ستون مسجد باز کرد.
سپس بنی قریظه به حکم رسول خدا (ص) تن در دادند، و چون با قبیله اوس رابطه دوستی داشتند اوسیان در باره ایشان نزد رسول خدا (ص) شفاعت کردند و کارشان به اینجا کشید که سعد بن معاذ اوسی در امرشان بهر چه خواست حکم کند، هم ایشان بدین معنا راضی شدند و هم رسول خدا (ص)، لذا رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را با اینکه مجروح بود حاضر کرد.
وقتی سعد بن معاذ در باره ایشان صحبت کرد حضرت فرمود: برای سعد موقعیتی پیش آمده که در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کنندهای نترسد. سعد حکم کرد به اینکه مردان بنی قریظه کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گشته و اموالشان مصادره شود. رسول خدا (ص) حکم سعد را در باره آنان اجراء کرد و تا آخرین نفرشان را که ششصد و یا هفتصد نفر و به قول بعضی بیشتر بودند گردن زد و جز عده کمی از ایشان که قبلا ایمان آورده بودند کسی نجات نیافت. تنها عمر بن سعدی جان به سلامت برد آنهم در قضیه شکستن عهد داخل نبود و وقتی اوضاع را دگرگون یافت پا بفرار گذاشت، و از زنان جز یک زن که سنگ آسیاب را بر سر خلاد بن سوید بن صامت کوفته و او را کشته بود و در نتیجه خودش هم اعدام شد بقیه اسیر شدند.
نکات پایانی
سه نکته مهم ذیل این آیات میتوان مطرح کرد:
اول: با خواندن این آیه توسط رئیس جمهور میتوان برداشت کرد که ایشان هم معترف هستند که آمریکاییها بارها برجام را نقض کردهاند و دیگر بهانهای برای اینکه بگوییم برجام نقض نشده وجود ندارد.
دوم: در آیه 58 سوره انفال آمده است: "و اگر بیم داشتی از قومی (مبادا) خیانتی را (مرتکب شوند) پس بیفکن بسویشان (عهدشان را) بطور مساوی که خدا دوست نمیدارد خیانتکاران را."
این آیه بدین معناست که حتی اگر احتمال خیانت از سوی دشمنان بدهیم بایستی عهدمان را با آنان نقض کنیم و سپس به جنگ با آنان بپردازیم، البته همانگونه که علامه طباطبایی فرمودهاند، بایستی این نقض عهد را به آنان اطلاع داد، اما رئیس جمهور و دیگر مسئولین بارها به خیانکاری و نقض عهد طرف مقابل اشاره کردهاند، اما هنوز به دنبال توجیه این نقض عهدها هستند.
سوم: درست که پیامبر بارها با نقض عهد یهودیان با عطوفت و رحمت برخورد کردند، اما هنگامی که پای برخورد و مبارزه پیش آمد، به شدت با آنان برخورد کردند و بسیاری از آنان را به قتل رسانده، تبعید کرده و ... اما به نظر میرسد اگر آمریکاییها بارها به نقض برجام بپردازند، بازهم دولت هیچ برخوردی با آنان نخواهد کرد.
ولایت محوری
مقدمه
ولایت» مهم ترین اصل دراسلام و نگهبان توحید، نبوت، عدالت ومعاد است. ولایت ازآن جهت مهم است که حفظ اصول دین اسلام در سایه ولایت وامامت امکان پذیر است. ولایت و امامت، نگهبان دین است که از کج روی ها، انحرافات واز گرایش مردم به خرافات جلوگیری می کند.
درجلد دوم «کافی» از میان ابواب کتاب « الایمان والکفر» در«باب دعائم الاسلام» احادیث متعددی درباره ولایت نقل شده است. امام باقرعلیه السلام میفرماید : « اسلام بر پنج چیز بنیان نهاده شد، برنماز، زکات، روزه، حج و ولایت و بر هیچیک از اینها چون ولایت توصیه نشده است، اما مردم چهار چیز را گرفتند و ولایت را رها ساختند .»
زراره از امام باقرعلیه السلام نقل میکند که فرمود : « اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت ». آنگاه زراره میپرسد : کدامیک از اینها برتر است؟ امام پاسخ میدهد : ولایت افضل است؛ چراکه ولایت کلید آنها است و والی دلیل و راهنما و مبین و مفسر آنها . « لأنّها مفتاحُهُنَّ و الوالی هو الدلیلُ علیهِنَّ »
«ولایت و ولایتمداری» در شیعه از جایگاه والایی برخوردار است؛ زیرا مکتب اهلبیت(ع) نمایانگر اسلام ناب محمدی(ص) و تنها نماینده واقعی آن است و هر کس که به وادی ولایت نزدیکتر و در ولایتمداری استوارتر است، از این چشمههای معنوی بهره بیشتری خواهد برد.
قرآن کریم در عین اینکه ولایت را تماماً از آن خدا و منحصر در او میداند (أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ - شوری:9)، آن را برای پیامبراکرم(ص) و ائمه هدی(س) نیز اثبات کرده است (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ- مائده:55) و در همین راستا، اطاعت از اولی الامر را همانند اطاعت از خداوند متعال واجب کرده (نساء:59) و محبتورزی به اهل بیت را پاداش رسالت میداند (ِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى - شوری:23).
مفهوم ولایتمحوری
محور یعنی آن قطب و نقطه مرکزی که همه حرکتها، اقدامات، موضعگیریها و تلاشها بر حول آن سامان یافته و از آن الهام گرفته باشند. بنابراین ولایت محوری یعنی در حوزه فردی، اجتماعی و سازمانی، ولایت قطب و محور همه اندیشهها، رفتار، موضعگیریها و حرکتها باشد و تمام نهادها و سازمانهای مردمی و حکومتی، مدیران و افراد خود را با ولی امر هماهنگ و همراه سازند. ولایتمحوری حاصل نمیشود مگر آنکه مؤمنین و نهادها در همه ابعاد نسبت به جانشین خدا و تجلیبخش حاکمیّت الهی، تعبد خردمندانه و تبعیّت کامل داشته باشند و به حکم همان عقلی که آنها را در برابر خدا تسلیم و متعبد کرده، در مواضع فکری و اقدامات عملی تابع بیچون و چرای ولی امر باشند.
ولایت معیار سنجش و قبولی اعمال
ولایـت مـعـصـومـیـن (ع ) از اصـول کلی و اساسی اعتقادی و از ضروریات باورهای دینی و شـرط اصـلی تـحـقـق ایـمـان و صـحـت اعـمـال مـؤ مـنـیـن اسـت . در مـیـزان مـحـاسبات الهی هم اعمال را با ترازوی ولایت ائمه (علیهم السلام ) می سنجند و با معیار ولایت محک می زنند. امام باقر علیه السلام می فرماید:
لَوْ اَنَّ رَجُلاً قام لَیْلَهُ وَ ص امَ نَه ارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمیعِ م الِهِ وَ حَجَّ جَمیعَ دَهرهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وِلا یَةَ وَلیِّ اللّه فَیُو الِیَهُ وَ یَکُونَ جمیع اعمال بدلالته ، م ا کَانَ لَهُ عَلَی اللّ ه حَقُّ فی ثَو ابِهِ وَ لا ک انَ مِنْ اَهْلِ الاِْیم انِ.
اگـر مـردی شـبها به عبادت ایستد و روزها روزه گیرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام روزگـار را حـج کـنـد و ولایـت ولی خـدا را نـشـنـاسـد تا موالات او کند و تمام اعمالش به راهـنـمـایـی او بـاشـد خـداونـد تـعـالی بـرای او ثـوابـی در نـظـر نـمـی گـیـرد و از اهل ایمان نمی باشد.
امـام خمینی در چند بخش از شرح چهل حدیث به این مطلب اشاره دارند که قلب های خالی از اعـتـقـاد و ایمان به ولایت و اعمالی که بدون تطبیق با شریعت و ولایت انجام شده در قیامت هـیـچ بـهـره نـخـواهـد داشـت زیرا بر طبق احادیث ، اعتقاد به ولایت کلی پیامبر و امام معصوم (عـلیـهـم السـلام ) هـمـان صـراط مـسـتـقـیـم اسـت و در قـیامت حضرت علی (ع ) صراط است و شیعیانی که عملاً به ولایتش تمسک جسته اند به سلامت می گذرند.
در فـرهـنگ قرآنی و آموزه های دینی ولایت و حاکمیت با تمام گـسـتـره مفهومی آن ذاتاً متعلق به خداوند متعال است که در حقیقتِ وجود پیامبر(ص ) و ائمه معصومین علیهم السلام تجلی یافته است . ولایت در عالم مُلک و نشئه ظاهری خلقت در حکومت و فـرمـانروایی انبیاء، پیامبر(ص ) و امامان (علیهم السلام ) نمود می یابد. در عصر غیبتِ معصوم ، ولی فقیه سکان هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به دست می گیرد. از این رو امام مـعـتـقـد اسـت ولایـت بـه مـعـنـی حـکـومـت ، شـعـبـه ای از ولایـت مـطـلقـه رسـول اکـرم (ص ) اسـت کـه با تمام اختیارات آن برعهده ولی فقیه قرار می گیرد، پس ولایت فقیه استمرار ولایت رسول الله (ص ) و ولایتش شرعی و الهی است و مشروعیت نظام اسـلامـی رهـیـن فـرمـانـروایـی ولایـت فـقـیـه اسـت و فـرامـیـن و عزل و نصب هایش برای پیروان او و مسلمانان جامعه اسلامی لازم الاتباع است .
الزامات نظری ولایتمحوری :
1 . شناخت شئون ولایت
معرفت وایمان به شئون ولایت : معرفت نسبت به شأن مرجعیّت و کارشناسی در احکام و شریعت(تعلیم و تبیین وحی الهی)- زعامت و رهبری- قضاوت و فصل الخطاب بودن ولایت
2 . معرفت و شناخت ولی
پیامبر اکرم(ص) :مَنْ مََات وَ هُوَ لا یَعْرِفَ اِمََامَهُ ماََتَ میِِتَهَْْ الجََاهِلیَّه.هر کس بمیرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلیت مرده است . (بحارالانوار، ج 23، ص 77)
و امام صادق علیهالسلام میفرماید: اَلاِمََامُ عَلَمٌ بین الله عَزّوجَلّ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ کاََنَ مُؤمناً وَ مَنْ اَنْکَرهُ کََان کََافراً.
امام واسطه بین خدا و خلق است ، هر که او را بشناسد مومن است و هر که منکرش باشد کافر است . (همان، ص 88)
3 . اسوه دانستن ولی - سرمشق دانستن ولی در زندگی فردی و اجتماعی و در همه ابعاد و زمینه ها